۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه

in khanom moshavere ke pishesh miram tori edare mikone o chizaro dar nazar migire o azmayeesh mikone,che ziba che tamiz, bavaram nemishe,ye chand ruze badjuri khodamo tashar mizanam babate maharatesh

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

sarah chang chaconne by vitali

رنگ عوض کردن رو دیر تحمل می کنی..مهم نیست می کنی یا نمی کنی.گور باباش .اصلا بهتره نکنی...این دوئل تو با خودته.
زندگیت بخش عمدش مجازیه...مثه قدیما هم دیگه سر، تو هر سوراخی، سرک نمی کشی ..بازیگرا و کارگردانا یه چیز توشون هست...اون پدر و مادر داراشون ...برای این که به یه نگاه خاص یه تیکه کلام رو پیدا کنند..می رفتن می گشتن می رسیدن و ناب تریناشونو تو کافی شاپ ها یا یه دخمه ی کوچه ی دور افتاده می دیدن به بهای باز کردن یه صحبت...حالا تو اون جا نشستی و...؟
با اونایی که زبونشون فرق می کنه..گرم نمی گیری اصلا نمی تونی اونایی که هم رده ی خودت هستن رو پیدا کنی گرم بگیری.
همه ی اتفاقاتو می نویسی یا می گی تا از شر تحملشون خلاص شی..یا تو یه حالت بهتربه خودت القا کنی که احساسات اینه و به این قشنگیه و کلمه هاشم سندش... آخرشم این که نمی تونی بین همون سر های غریب سری باشی .فقط اون کلمه های احساست نیست..زندگی اون بیرونه که سارا چانگ تو یه سال زن مدیر دنیا شناخته می شه..نمی دونم ،شاید بعضی چیز ها شخصیتی باشه.
از عمد ،دراماتیکش نمی کنم. چون چیز هاشو تو زمان ها و مکان های مختلف فهمیدم و قصدم خالی کردن احساس نیست..اینا ،هستن.. شاید یه جایی بیرون تو ..شاید یه جایی بیرون من...

چیز ها و چیز های دیگر که هم اکنون نمی توان پیش خود نگه داشت .

,mese ine ke ye dafe cheshm baz koni tu ye keshvare gharib ba ye boghche o chand dolar pul, tu mahalleye shulugh o fahgir neshineshun bashi...mogheyi ke barkhordha afkar tasirat, gharare hameye raftaret tu mohit va chizi ke tush bayad zendegi koni baraye sakhte tasirI ru ma avaz kone...dorahihaye forsatha hast ke faghat lahzeyi, mishunanemun tu DARREHAYE duroftadeye nozul
seriously ,mese mard vaisadan zire bare masuliatesh tanhayi hadeaghal baraye ye moddat asil tar nist? avaz shodim o dobare sheikh ro molaghat mikonim
babate etnabham vase faghat chand kalame mano bebakhshid

۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

باریکلا به استحضار می رسونم از یه منبعی که دوست ندارن نامشون فاش بشه بعد از دیدن این کار تیمی بچه ها که به تازگی بعد تو سر تلویزیون زدن توسط گیرنده ها دریافت شده..اصرار داشتن که: این کلاه و دلفین آبیه، از دوستان نزدیک بوده و سلام من رو از همین جا به همه ی اهالی کادر استخر ...مسئولین بلندگو ها ..که الحق زحمتشون برای اکوی زیبا برای به رقص آوردن دلفین مادر، که مشکل پسنده، اجابت شده ..برو بچه های دست پاک گروه فیلم برداری ... مسئولین محترم حراست و باجه ی فروش بلیط ..جسارتا بپرسم که ما زنبیل... پروژه، نشست...
بله اینجا دیگه صدا قطع می شه و ما می ریم ببینیم بقیه بینندگان ...
بله....؟ بل بله.. بعله بعله...
به استحضار می رسانیم که دلفین ها موجوداتی احساساتی و بسیار باهوش بوده... علی رغم تمام تحقیقات هنوز علایمی از وجود زبانی قانون مند در بین نجوا های آنان کشف نشده... تاکنون در یک بر رسی پنجاه و چند کلمه وبا آن هزار جمله ای به هشان فهماندند ...ولی با تمام این اوصاف کلمه ی not رو نتوانستند به آن ها هالی کنند...برای مثال : bring not ball..it not food را نمی فهمند...و همین زمینه پرسشی برای تحقیق
بله مثل این که صدا دوباره وصل شده:
من احتمالا دارم جو...
بله قطع شد دوباره...

۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

پلک از سر لبخند باز می کنم و بینم....

خود سبزم را تا انتها باز کشیده ام،
کمر و دست - بازو به غایت نوچ و لزج...

۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه



کسی هر بار آن جا کتاب های مارکس را جاسازی می کند
پس سروش در زندان قرآن نخواند...

اخباری با هزار اسم و ناشناس در آن جا روسی آموخت...
به سلامتی چیز های خوب..
به سلامتی چرخه ی ایده ...
به سلامتی کرنش ،رهایی،پرش
جدا از ما ،جنبش یک دست سلول ها، ظلم تباهی با بی خبری از ثانیه ها ...
همیشه الگو ، پیرمرد درعرض سالن همیشه گذرا!دوان دوان
در گوش به یاد دیواری که از رویش می شد پرید می زنند:...
خیال لحظه به لحظه واضح می شود،

اصطکاک دست به پرچم،
نفًس،
پرچم به پل..
نفًس

پل به گرما...

در آرزو ی پرواز های خیابانی...خاطره های اولین ها ها کردن دسته جمعی ،دانشگاه- صحرا
در جستجوی غرش سقف آن پیرزن
روستایی دم سحر
مزه ی آن نان وشربت برای دخترش،
مزه ی آن لب بسته به هزار سودا
به امان خدا. احترام قراردادی خودمانی ما...
از او به امان خدا




۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

Stood up from the ruins of Gaza

they say dolphins behaviours are social.even in special conditions its been seen that they commit suicide in behalf of the community .albeit sometimes they get distracted by cruelty of radios of hunters,they led to trap...anyway
if i don't get all my answers,i wont start thinking philosophically..im not so attracted. i guess
im going to start playing .
for my benefits i really need to assure myself .
what is the use of a sociology philosopher ,who has no answer about these problems
its stupidly awfull, i hate that...im not interested
imagine picturially to bring the first things that'd come to your minds
to your humanity honors

۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

read it continually and burn these bullshits after reading

از چند هفته پیش می خواستم از سر بی کاری بزنم تو... بزنم تو خط سیاست. ببندم !حالا از فرط شادابی اون فلسفه و تکامل، بعدش به اون جماعت. واز این ور به این جامعه شناسی . جامعه شناسی و اون" هم دریافت" .هم دریافت پاس به کریم باقری .عجیبه ولی محض رضای اطلاعات به نظر می رسه یه پله جلوتر از برنامه ایستادم!
امشب با یه حامعه شناس محترمی حرف می زدم.(پزش تو کنار..) تزم شبیهشو نشنیده. نیست واسه آدمای کمنخوددرآشبین لازم نیست بررسی نشده ..چیز زیادی ازاین مساءل غیرکمنخوددرآشبینم یادم نمی اومد .هیچی نگفتم.اون جماعت مفروض رو متچ کردن گنگ بود..می گفت توکن توکن شو ...نمی شد.میگفت حتما تجربی ....می گفت ما حسابمون از فلسفه جدا.حیف که این کنفرانس لعنتی در مقوله ی جامعه شناسی هم نمی چپه...تلاش شبانه روزی این 3-4روزمن.... مستقر.
زمان برای دد لاین می گذره وانگیزه های تخمی من برای بستن پرونده جمع نیست...هی نشده ..آه کشم .. سختمه..آخه اذیت می شم ...دوست ندارم یه کم تو رو درواسی خجالت بکشم.یکی بکوبه تو دهنم...
بستر همیشه هست..قشر متوسط انبار باروته...

۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

vanity

آموزش پریدن در استخر پر عمق برای اولین بار....
اول باید خودتان را برای آب بگیرید.. یعنی مثلا: آب.. این من نیستم که می خوام بیام توت.. قضیه بر عکسه
بعد که آب قضیه را درک کرد... شما در حالی که خودتان را گرفته اید با بد بیبنی تمام تا لبه ی استخر قدم می گذارید...و نگاه سردی می کنید ببینید عکس العمل آب چیست...
در کمال تعجب آب تصویر شما را نشان می دهد..بعد شما بدتان می آید
پس با نوک پا عکس العمل قبلی آب را خراب می کنید...و می بینید که آب شما را گیج می کند...

- از ابتدا برای آب شروطی تعیین می کنید.. مثلا این که من فقط روت وایمیسم و تایرم همرامه وبعید می دونم و تن خودم رو به تو نمی سپارم یا شکشو دارم...بعد که مطمئنتان کردند...با اختیار خودتان آرام خودتان را روی آب می اندازید ...
- ...احتمالا تایر تعادل نداره: منو بیارین بیرون بیارین بی بی بی بی غلط کردم غلط کردم ...اینجا دیگر شما تصویر خودتان را نمی بینید. سپس چون شما دیگربزرگ شده اید و با سرد و گرم روز گار آشنا هستید.. همین یک بار که بزرگان دارند مسخره تان می کنند.. با تمام توان دقت کنید تمام توان و عین سگ .. طوری که کسی نفهمد از همان تو لذتش را با ذیگران در میان می گذارید .
بعد با همان قیافه ی آموزنده ی اولتان بسا شیک تر از آب بیرون می آیید..که این بار،تصادفا، دیگران پشتشان راه است . دیگربه پسر
خاله یتان می گویید هیچ استخر نمی رید چه کاری است وقتی نرم افزار مجازی اش گیرتان می یآید...
-پس شما یا آرام آرام تکه تکه بدنتان را با دمای آب تطبیق می دهید...شوخی شوخی مهارت واضح شما در کنترل نفّس، آب هم از لحاظ روانی خودش را با شما تطبیق می دهد.بعد کلی، سرد می شود و شما یک قانون به قوانین طبیعت اضافه می کنید:بس است .این جور موقع ها عمه یتان از سکو فریاد می کشد کی رفتی کی اومدی؟
اگر دمپاییتان لغزان باشد همه یک دفعه تماشایتان می کنند و شما روی سر آب جا دارید...دیگر هر گندی هم که در آب بزنید در نظر هیچ کی کوچک نمی شوید.
vanity finished