۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

baba gheir az ine ke ghoveye ghazayiye hole in masale micharkhe?


sakhtemoon ke nis
se ta, char ta setune
va mowjhaye sefidi ke saghfe una mishan
weblog! ba to am weblog!.. bekhoda bavar kon
kesi ke

mifahme spare kardane pirhan che kare skahtie
khodeto negah kardi? joz ine ke migi bayad ba vagehiat kenar umad? in manam, bargi dar astaneye fasle sard,midanam dami bish davam nemiavaram baraye khoshkie khod doaa mikonam
begzarim
*****
ru ye zazmin ke nis, asan taghyire ertefa hash gheire ghabele bavare,
mogheyi ro darnazat begir ke tu cheshmat dare negah mikone:
ar divaresh se ta dar dare, be tartib, yeki ta zire zanuye paate
yeki taghriban moghabele saret ghara rmigire, yeki ham sayash ba sar bala gereftanam dide nemishe
hala harki tarho mibine mige in
setuna...na
mige bezan enghad sang bezan ta junesh dar bere!hametarafesho charkhidam
mifahmi? ino mige vali zabunesham ye tese pese ham nayoftad.
alan sobha man, jaye oon ru pa misamo bedune einak be khorshid negah mikonam ta zohr beshe
oanjah chant halgheye betoni mikhat,khob tabiyiye, hameja mikhat, khon bazia didanesh o goftan khube mish,kam kesayiam nissan,vli man ba harfe shoma movaegham, vojdanam zang mizane, man ba hrfe shomae ke movafegham...

hala yeseri fazaye dayereyi beine favvareha darim, ke mamikhassim vase hamchin projeyi otaghe zabt bezarim,
tamame doode mashina , harcheghadam delet bekhat az otaghe bacheha doore

in badtarin shive baraye khodahafezie
midunam
do se deghe bishtar rah nis,goftamke, hich tekyegahish ba digari hamsath nis
az in fazahaye dur riz mishe haghe e asansoro gereft..
az inja be bad barmigarde be ideyi ke bayad tuye correcsion khordegihasho begirin
be poshtgarmie shoma be onvane sahebane sherkat in khate akharo baratun minvisam:

koochike, barike, laghe, va namaryi,az bade akharin soghoot
dige kesi behetun hichi nemige
:)

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

favorite leader

شکل گرفتن ما از خانواده شروع شد. این {ما} درد دور شدن از خانواده اش را دیر یا زود تجربه می کند. در همین راستا همه هم برای به دست آوردن استقلال و اختیار تلاش می کنند. ولی افراد یک بار متولد شده، بین نیاز ها و خواسته هایشان و چیزهایی که در واقع می توانند داشته باشند، نوعی تعادل برقرار می کنند. ولی اگر حالتی را تجسم کنیم که در آن درد جدا شدن از خانواده با خواسته های والدین و نیازهای فردی ادغام می شود تا حدی که فرد به حالتی از جدا بودن از بقیه می رسد. در چنین شرایطی فرد بسیار درون گرا می شود و علاقه خود به دنیای بیرون را از دست می دهد. برای چنین افرادی، عزت نفس دیگر به ارتباطات مثبت و پاداش ها بستگی ندارد. نوعی تکیه به خود در کنار انتظارات عملکرد و موفقیت به دست می آید.

ادراکات اینچنینی در صورتی که توانایی های افراد کمتر از حدود لازم باشند، به هیچ جایی ختم نمی شوند. حتی با وجود توانایی های بسیار قوی، هیچ تضمینی مبنی بر اینکه موفقیت ها در ادامه به وجود خواهند داشت، وجود نخواهد داشت. فاکتورهای دیگری هم در روند شکل دادن رهبران سازمانی تاثیر گذار هستند

امروز با گذشت سال‌ها از تاسیس مایکروسافت، این سیاست همچنان ادامه دارد و مایکروسافت هنوز هم در پیشنهاد کار دادن به نخبگان فارغ‌التحصیل پیش‌قدم است.مایل به جذب افراد باهوش از کالج‌ها بوده‌اند. در مراحل مصاحبه تاکید این آنهایی که معرفی اش می کنم بیشتر بر میزان خلاقیت مصاحبه‌شونده است تا دانش او. میزان اهمیت دادن سازمان به به کار گیری افراد درست در سازمان به حدی است که یک استراتژی به نام استراتژی منفی یک در مایکروسافت ایجاد شده است. این استراتژی می‌گوید: "خالی بودن یک جایگاه سازمانی، بهتر از پر کردن آن به هر نحو است".

در این سازمان، 300 شکارچی کارمند مشغول به کارند. شکارچیانی که وظیفه‌شان، جمع‌آوری بهترین‌ها از اقصی نقاط دنیا است. این افراد حتی از تعدیلات سازمان‌های دیگر هم چشم نمی‌پوشند و افراد باهوشی را که از سازمان‌های دیگر اخراج شده‌اند، به استخدام مایکروسافت در می‌آورند(1).

ا: 24 ساعت قبل از مصاحبه به متقاضی اعلام می‌شود که با چه کسانی ملاقات خواهد کرد او امکان آماده شدن داشته باشد. در این جلسه، پس از قرار دادن متقاضی در برخی شرایط از او خواسته می‌شود با صدای بلند فکر کند تا آنها بتوانند پروسه فکری او را تحلیل کنند. سپس متقاضی را به گردشی در سازمان دعوت می‌کنند تا او بتواند با خانه احتمالی آینده خود آشنا شود.



Mohebati ke agar moyassar bud, neshun midad che ghadr takhminha az vaze mojood tavasote shoma, be dur az haghighate

ma adamhayi hastim ke:

razi negah dashtane in maye jadidi ke bahash movajeh hastim kheili doshvartar az adamhaye maye ghabli hast.

Chra ke

در این سازمان باهوش‌ترین‌ها مشغول به کار هستند

فلان تا به حال زیاد به تفاوت فرد مدیر و فرد رهبر فکر کرد!


هیچ راه شناخته شده ای برای پرورش رهبران عالی وجود ندارد. علاوه بر این ، یک مساله عمیق تر در مورد رابطه میان مدیران شایسته و رهبران عالی وجود دارد.

تلاش کردن در راستای پرورش افرادی که به اندازه کافی مسئولیت پذیر باشند و بتوان روی آنها حساب کرد، پرورش رهبران شایسته را با مشکل روبه رو می کند. از طرف دیگر، حضور رهبران عالی، ممکن است پرورش مدیران شایسته را که در حضور بی نظمی هایی که رهبران ایجاد می کنند ناتوان به نظر می رسند را با دشواری روبه رو کند.

مدیران معمولا یک رویکرد غیر شخصی در مقابل اهداف دارند. اهداف مدیریتی هم بیشتر به دلیل نیاز سازمان شکل می گیرند تا به دلیل خواست مدیر و بنابراین با فرهنگ و تاریخچه سازمانی ارتباط عمیقی دارند.

رهبران در مقابل اهداف، فعال تر هستند و بیشتر به جای اینکه به ایده های موجود پاسخ بدهند، به دنبال شکل دادن ایده ها هستند. رهبران بیشتر یک رویکرد فعال و شخصی در مقابل اهداف می گیرند. تاثیری که یک رهبر روی تغییر دادن احساسات افراد، تصاویر ذهنی وانتظارات افراد و اهداف سازمان دارد، جهت حرکت یک سازمان را تایین می کند. این تاثیر در نهایت روش تفکر افراد در مورد خواسته هایشان، امکاناتشان و ضروریات را تغییر می دهد.

درک از کارها

مدیران معمولا کار را به عنوان فرایندی که شامل ترکیب کردن افراد و ایده ها برای طراحی استراتژی ها و تصمیم گیری می بینند. آنها این فرایند ها را با استفاده برخی روش های انعطاف پذیر شکل می دهند.




انرژی یک مدیر، فارغ از اینکه انرژی او صرف اهداف، ساختار سازمان، یا افراد می شود، در نهایت برای حل کردن مشکلات مصرف می شود. سوالی که مدیر می پرسد این است: "چه مشکلاتی برای حل کردن وجود دارند و بهترین شیوه به دست آوردن خواسته ها به شیوه ای که همه حد اکثر بهره وری را داشته باشند، چیست؟" از این دیدگاه، رهبری به سادگی یک تلاش عملی برای هدایت کردن تلاش ها است و برای اینکه یک رهبر بتواند کارهایش را انجام دهد، مدیر نیازمند این است که افراد مختلف سازمانی در هر رده شغلی که هستند، کارهایشان را به خوبی انجام دهند. با این شیوه، رسیدن به نتیجه تنها نیازمند سخت کوشی و تلاش فراوان است.


رهبران با شیوه ای متفاوت عمل می کنند. زمانی که مدیران بیشتر به دنبال محدود کردن انتخاب های ممکن هستند، رهبران برای ایجاد کردن رویکردهای جدید برای مشکلاتی که همیشه وجود داشته اند تلاش می کنند. رهبران برای اینکه به نتیجه برسند و حداکثر بهره وری را داشته باشند، باید ایده هایشان را به صورت تصاویری در بیاورند که افراد را تشویق به انجام دادن کارها بکند و تنها در آن زمان برای ایجاد انتخاب های ممکن و شکل بخشیدن به آن تصاویر اقدام کنند.

رهبران معمولا در کارهای با ریسک بالا کار می کنند. آنها معمولا مایلند به دنبال کارهایی بروند که بسیار پر خطر هستند؛ مخصوصا در زمان هایی که در صورت موفقیت احتمال گرفتن پاداش های بزرگ بالا باشد. این موضوع که آیا فردی به دنبال ریسک می رود یا اینکه بیشتر ترجیح می دهد کارش را با محافظه کاری انجام بدهد، بیشتر به شخصیت افراد بستگی دارد تا به موقعیتی که در آن قرار دارند. برای مدیران نیاز به زنده ماندن و بقا با ارزش تر از نیاز به ریسک کردن است و همزمان با این نیاز به محافظه کاری، نوعی نیاز به کارهای روتین و عملی هم همراه می شود. کاری که رهبران از انجام دادن آنها فراری هستند.

ارتباط با دیگران

مدیران ترجیح می دهند با افراد کار کنند. آنها از تنها کار کردن فراری هستند چرا که این کار باعث می شود آنها عصبی شوند. نیاز به صحبت کردن و همکاری کردن با دیگران، یکی از نیاز های اساسی مدیران است. مدیران ترجیح می دهند در عین اینکه با افراد مختلفی در ارتباط هستند، رابطه عاطفی خود با آنها را در کمترین سطح ممکن نگه دارند. در عین اینها مدیران ممکن است فاقد توانایی لازم برای همدردی کردن با دیگران باشند. آنها در بسیاری از موارد احساسات دیگران را به خوبی نمی فهمند. مدیران با افراد بر اساس نقشی که در سازمان دارند، ارتباط برقرار می کنند. در مقابل رهبران بیشتر به صورت احساسی با کارکنانشان خو می گیرند و در سطوح عمیق تری از احساسات با آنها رابطه دارند. این تمایز را می توان در این نکته مشاهده کرد که مدیران بیشتر روی چگونگی انجام شدن کارها تمرکز می کنند، در حالی که تمرکز رهبران بیشتر بر معنای حوادث و رویدادها روی شرکت کنندگان سازمانی است.

درک از خود

در یک طبقه بندی معروف افراد به دو گروه "یکبار متولد شده" و "دو بار متولد شده" تقسیم می شوند. افراد گروه اول آنهایی هستند که زندگیشان از زمان به دنیا آمدنشان، نوعی روند آرام و صلح آمیز داشته است. افراد گروه دوم در مقابل، زندگی چندان آرامی را تجربه نکرده اند. زندگی آنها همواره دچار نوعی مبارزه برای برقراری نظم بوده است. بر خلاف افراد گروه اول، آنها نمی توانند همه چیز را به آسانی برگزار کنند. آنها در جهان بینی هایشان هم با یکدیگر متفاوت هستند. افراد یکبار متولد شده، نوعی احساس در ارتباط بودن با دیگران و محیطشان دارند. در حالی که افراد گروه دوم بیشتر تمایل به تنهایی دارند. این نوع احساس ها، تاثیر زیادی روی سرمایه گزاری های مدیران و رهبرای می گذارد. مدیران خود را به شکل برقرار کنندگان نظم موجود می بینند، نظمی که آنها خودشان آن را می بینند و برای برقرار کردن آن پاداش می گیرند. مدیران همواره به دنبال همیشگی کردن این قوانین هستند.

رهبران معمولا عضو گروه دو بار متولد شده ها هستند. افرادی که خودشان را خارج از محیط اطرافشان می بینند. آنها شاید در سازمان ها کار کنند. ولی هیچ وقت عضوی از سازمان نیستند. درک آنها از که بودنشان به نقش سازمانی یا کاری که می کنند، ارتباطی ندارد. و درکی که آنها از خودشان دارند، ممکن است در توضیح اینکه چرا برخی از افراد به دنبال فرصت هایی برای تغییر هستند، کمک کند.

در بررسی شکل دارن رهبران، باید به دو نکته مهم توجه داشت. 1. شکل دادن از طریق اجتماعی سازی، که افراد را برای هدایت سازمان ها آماده می کند و برای برقراری تعادل روابط اجتماعی مهم است. 2. شکل دادن از طریق مدیریت فردی که افراد را برای تلاش کردن در راستای تغییرات اجتماعی و روانشناسی تشویق می کند. جامعه مدیران مورد نیازش را با استفاده از روش اول تربیت می کند. در حالی که رهبران از روش دوم به وجود می آیند.


وقتی بیش از 4000 نفر از 27000 نفر از افراد مشغول به کار سازمان در حال حاضر میلیونر هستند، مسلم است که سازمان برای انگیزاندن کارکنانش باید به دنبال محرک‌هایی غیر از پول باشد. اگرچه این مشکل منحصر به مایکروسافت نیست، ولی شرایط به وجود آورنده آن، از همین غول نرم‌افزاری سرچشمه می‌گیرند

از اینجا به بعد ماکروسافت استعاره ای بسیار واضح از حقیقت تحقق یافته ای هست که بخش عمده ی درک اون به حاشا نکردن وجدانت بر می گردد. این است انسان هایی که پیرامون من اند

ا کارکنان مایکروسافت همگی افراد حرفه‌ای هستند و مدیران مجبورند همواره به دنبال پروژه‌های انگیزاننده و چالش‌برانگیز برای آن روح وحشی آنها باشند. مدیران در حیطه کاری کارکنان، به آنها آزادی عمل می‌دهند و در پاسخ به عملکرد درخشان،در کناری کارکنان قادر به شرکت در کلاس‌های آموزشی در زمینه تخصصیشان می‌شوند تا بتوانند دانش خود را به روز نگه دارند(18).

در این میان خود مایکروسافت به این موضوع اشاره می‌کند:

"هر فردی با روش منحصر به خود کار می‌کند و با محرک‌های گوناگونی برانگیخته می‌شود؛ به همین دلیل است که می گویند ما با دادن حقوق کافی و مزایای فراوان به کارکنانمان امکان انتخاب مزایای مناسب را برایشان فراهم می‌کنیم. از آنجایی که اکثر کارکنان ما برتر از تنها شغلشان هستند، می گویند ما به آنها وقت کافی و منابع می‌دهیم تا بتوانند علایقشان در خارج از دنیای کار را هم دنبال کنند. . فهمیده‌ایم که کارکنان ما در صورتی کارشان را بهتر انجام می‌دهند که یک زندگی شاد و راضی‌کننده داشته باشند"(19).

همان‌گونه که گفته شد، در مایکروسافت تنها حرفه‌ای‌ها مشغول به کار هستند و این افراد را نمی‌توان در چارچوب‌های رایج مجبور به کار کرد و در عین حال از آنها انتظار داشت که راضی و خوشحال باشند. برای همین است که در مایکروسافت علاوه بر اینکه کلیه کارها به صورت تیمی انجام می شود، تیمها هم قوانین و چارچوب‌های جالبی برای کار

کردن دارند

قوانین این کورس کتف به کتف

قوانینی از قبیل اینکه آنها تا زمانی که بتوانند پروژه‌های محوله را تا زمان مشخص شده به اتمام برسانند آزادند زمان‌های کاری خود را خودشان تنظیم کنند. این قانون، یعنی اجبار برای اتمام به موقع پروژه‌ها، هماهنگی با شتاب رو به رشد تیم‌های دیگر و رفع عیوب برنامه‌های نرم‌افزاری در کوتاه‌ترین زمان ممکن(حداکثر تا یک هفته)، تنها قیود ناظر بر فعالیت تیم‌های کاری هستند. بدین ترتیب کارکنان در حیطه کاری خود آزادی عمل می‌یابند و تا حدود زیادی تصمیمات کاری خود را خودشان اتخاذ می‌کنند.نتیجه منجر به رضایت کارکنان از شغلشان می‌شود

در مایکروسافت پیشرفت شغلی بخشی از سیکل مدیریت عملکرد است. سکون معنا ندارد.اعقاد این سازمان در این مورد اینگونه است که:

" بخش بزرگی از پیشرفت یک عضو در مسیر شغلی او صورت می‌گیرد، باید یک ارتباط طبیعی میان اهداف و برنامه‌های این پیشرفت و اهداف عملکرد او در سازمان وجود داشته باشد. همزمان با تلاش مدیر و کارکنان برای شناسایی اهداف عملکرد باید فکری هم برای برنامه‌های مورد نیاز برای پیشرفت شغلی کارکنان صورت گیرد. به این معنا که تنها شناسایی اهداف کافی نیست؛ بلکه لازم است که برای رسیدن به این اهداف هم برنامه‌های جامع و کاملی طراحی شوند"


هدف سیستم مدیریت عملکرد در مایکروسافت اطمینان یافتن از این موضوع است که این سازمان به اهداف استرتژیکش دست یابد. در این سازمان هر تیم کاری مسئول مشخص کردن چشم‌انداز و استراتژی‌های مربوط به خودش است. فعالیت هر تیم کاری در هر پروژه به طور متوسط سه سال به طول می‌انجامد. در پایان هر سال سیستم مدیریت عملکرد وارد کار می‌شود و بررسی می‌کند که تیم در دستیابی به اهدافش چقدر موفق عمل کرده است و اینکه در طول این یک سال چه تغییراتی در تیم، سازمان و بازار ایجاد شده است.

در این جلسات سالیانه مدیران IT، پروژه‌های کلیدی(تاکتیک‌هایی) را که تا پایان سال آینده باید به پایان برسند مشخص می‌کنند. این کار باعث می‌شود که تاکتیک‌ها در کانون توجه تیم‌های کاری قرار گیرند و منابع لازم برای انجام شدنشان به آنها تخصیص داده شود.

از آنجایی‌که مایکروسافت در طول یک سال پروژه‌های متعددی را در برنامه دارد، واضح است که سیستم استانداردی مورد نیاز است که بتواند داده‌های مربوط به پروژه‌های گوناگون در جریان را جمع‌آوری و ارزیابی کند.

مایکروسافت حتی در اینجا هم بیکار ننشسته و نرم‌افزاری را تنها برای نظارت و ارزیابی این پروژه‌ها طراحی و پیاده سازی کرده است.

نرم‌افزار ارزیابی Scorecard حاصل این تلاش مایکروسافت است. این نرم‌افزار به گونه‌ای طراحی شده است که هر تاکتیک را به همراه معیارها و عوامل موثر بر هر کدام در یک صفحه جداگانه به نمایش در می‌آورد و با در کنار هم قرار دادن اطلاعات مربوط، این امکان را برای مدیران مسئول هر پروژه فراهم می‌کند که با در دست داشتن اطلاعات بیشتر و طبقه‌بندی‌شده‌تر، تصمیماتشان را با اطمینان بیشتری اتخاذ کنند و توانایی نظارت بر پروژه‌ها را با سرعت و دقت بیشتر داشته باشند

در این میان نکته جالب این است که این غول نرم‌افزاری حتی از برنامه‌هایی که صرفاً برای تسهیل و بهبود عملکرد خودش طراحی می‌کند هم نمی‌گذرد و از آنها هم برای کسب درآمد بیشتر استفاده می‌کند

چنین کارهایی تنها در سازمان‌هایی ممکن است که مدیران بسیار کارآمدی داشته باشد. مدیرانی که دقیقاً می‌دانند چه می‌خواهند و چگونه می‌خواهند به خواسته‌هایشان برسند. دانستن این موضوعات هم نیازمند اطلاعات فراوانی در خصوص اهداف، پروژه‌های در جریان و غیره است. پس می‌توان نتیجه گرفت که مایکروسافت قبل از بهره‌گیری از این نرم‌افزار هم در مدیریت پروژه‌هایش با موفقیت عمل می‌کرده است و پس از بهره‌گیری از آن، حتی از قبل هم موفق‌تر شده است.


معمولاً در سازمان‌ها افراد با توانایی‌های ادراکی در چارت سازمانی رشد می‌کنند و افراد با توانایی‌های تکنیکی درجا می‌زنند. در این میان مایکروسافت سازمانی است که به دلیل نوع خدمات و محصولاتی که ارائه می‌دهد، برای توانایی‌های تکنیکی هم ارزش قایل است. در این سازمان علاوه بر وجود امکان پیشرفت برای مدیران، کارکنان با مهارت‌های تکنیکی هم می‌توانند به عنوان نخبگان تکنیکی پیشرفت ‌کنند.

سیستم پاداش‌دهی یک سازمان بخش مهمی از فرهنگ آن سازمان را تشکیل می‌دهد؛ چرا که کارکنان از این طریق می‌فهمند که سازمان برای چه چیزهایی ارزش قایل است. با استفاده از مسیرهای دوگانه پاداش‌دهی، مایکروسافت این موضوع را به کارکنانش القا کرده است که برای هر دو مجموعه این توانایی‌ها ارزش قایل است.


آموزش کارکنان از مزایای اشتغال در مایکروسافت به حساب می‌آید. این سازمان آموزش کارکنان را با جدیت دنبال می‌کند چرا که اعتقاد دارد که با پیشرفت کارکنانش خودش هم به پیش می‌رود. یک شغل در مایکروسافت، تنها یک منبع درآمد نیست؛ بلکه مسیری است به سوی گسترش مهارت‌ها، دانش و توانایی‌های کارکنان. مایکروسافت در طول مسیر، کارکنانش را حمایت می‌کند. پیشرفت شغلی و حرفه‌ای در مایکروسافت یک شراکت سه طرفه بین کارمند، رئیس و سازمان است. کارمند مسیر شغلی‌اش را می‌پیماید، مدیر برای پیمودن آن کمکش می‌کند و سازمان هم تلاش‌های او را با مهیا کردن منابع مورد نیاز پشتیبانی می‌کند.



علاوه بر دوره‌هایی که خود سازمان برگزار می‌کند، هزینه دوره‌های مربوط و تایید‌شده خارج از سازمان را هم در صورتی که کارکنان مایل به شرکت در آنها باشند، تقبل می‌کند.


به هر حال وقتی سازمانی در "125 برترین سازمان‌های جهان از دیدگاه آموزش" رتبه دهم را به دست آورد، اگر اینگونه نباشد جای تعجب خواهد داشت).

شعار مایکروسافت در این زمینه این است:



"در کنار ما، میزان دستاوردها و رشد شما، به خود شما بستگی دارد".

کارکنان مایکروسافت دامنه وسیعی از فرصت‌های شغلی را در اختیار دارند. از متخصص شدن در یک زمینه خاص گرفته تا یادگیری مشاغل مختلف. . شغل و پیشرفت حرفه‌ای کارکنان در مایکروسافت به خودشان بستگی دارد چرا که اعتقاد سازمان در این زمینه این است که حرفه افراد یک ماجراجویی شخصی برای آنان است.

مایکروسافت ابزارهای گوناگونی برای مدیریت مسیر شغلی در اختیار کارکنانش قرار می‌دهد. در این سازمان افراد، دانش و تجربه و منابع خود را به اشتراک می‌گذارند تا همگی امکان رشد حرفه‌ای و شخصی را در اختیار داشته باشند. برای رسیدن به این هدف مایکروسافت همواره در تلاش است که روابط کارکنانش را با یکدیگر بهبود بخشد



افراد تنها مدیریت بحران نمی کنند .بخش عمده ای از زمان فقط به گسترش روابط اختصاص دارد. افرادی با نفوذ ها و لینک هایی که در حالت عادی در کنار هم قرار گرفتنشان از دید خیلی ها بسیار دور از ذهن است.

اکثر مدیرعاملان سازمانشان را به سختی ترک می‌کنند، در حالی که مایکروسافت حتی در این زمینه هم یک استثنا به شمار می‌آید. بیل گیتس پرورش جانشین برای خود را از سن 45 سالگی آغاز کرد. درست زمانی که مدیران دیگر تازه می‌خواهند ریاست را با تمام وجود احساس کنند. تعداد افرادی که بتوانند موفقیت‌های چشمگیر مایکروسافت را کوچک بشمارند، بسیار کم هستند و بیل گیتس خود به تنهایی بانی بسیاری از این موفقیت‌ها بوده است. ولی در عین حال توانسته است به گونه‌ای عمل کند که مایکروسافت در نبود او هم بتواند به کارش ادامه دهد. مدیرعامل فعلی مایکروسافت یعنی استیو بالمر هم به همین ترتیب عمل می‌کند.

بسیاری از مدیران، از جانشین‌پروری می‌گریزند، چرا که از تغییر می‌ترسند. ولی مایکروسافت به سازمان‌ها آموخت که

1. حتی تغییر مدیرعامل هم می‌تواند یک استراتژی فرصت‌طلبانه باشد. چرا که سازمان‌ها در محیط متغیر کنونی باید به گونه‌ای زندگی کنند که گویی در آینده هستند.

2. ارزیابی خود از عملکرد مدیران را بر پایه موقعیت فعلی سازمان شکل دهند تا میزان دانش و تجربه مدیریتی آنها.

3. دیدن چشم‌انداز آینده سازمان تنها وظیفه مدیرعامل نیست؛ هیئت مدیره هم در این زمینه وظایفی بر عهده دارد. چرا که در صورت گذاشتن ترسیم چشم‌انداز تنها بر عهده مدیرعامل، سازمان بسیاری از فرصت‌های موجود را از دست می‌دهد؛ چرا که وسعت دید هر فرد محدود است.




مایکروسافت استخدام افرادی را دارد که با امکانات موجود در اختیارشان

بر انگیخته شوند. او به دنبال افراد با تجربه با انتظارات بالا نمی‌رود. بلکه تازه‌کارهای خلاقی را استخدام می‌کند که به دنبال خود شکوفایی هستند. مایکروسافت اهداف فردی کارکنان را در راستای اهداف سازمان قرار می‌دهد و بدین ترتیب باعث می‌شود با تلاش بیشتر کارکنان هم خودشان خوشحال شوند و هم سازمان(17). مایکروسافت تلاش می‌کند کارکنانش را با موقعیت‌های شغلی، مسئولیت، امکان رشد و مسائل دیگری که منجر به خودشکوفایی می‌شوند خوشحال کند.

بخش‌ها در عین استقلال به هم وابسته‌اند. هرگاه پای شکست در میان باشد هر کس مسئول کار خود است؛ ولی در موفقیت‌ها همه سهیمند. این سازمان بزرگ به بخش‌ها یا مجموعه‌شغل‌های زیر تقسیم شده است

در این سازمان بزرگ بسیاری از افراد خلاق و باهوش گرد هم آمده‌اند و این گردهم‌آیی فرصت‌های فراوانی به وجود آورده است. کار اصلی این سازمان بزرگ تولید محصولات نرم‌افزاری است. ولی مایکروسافت در زمینه‌های سخت‌افزار، خدمات، تحقیقات و توسعه جامعه هم فعالیت می‌کند. این سازمان به بخش‌های کاری بزرگی تقسیم شده است و بدین‌ترتیب دامنه وسیعی از مشتریان را پشتیبانی می‌کند؛ از مصرف‌کننده‌ها گرفته تا سازمان‌ها، از علاقمندان به بازی تا دولت‌ها(3).

همه این بخش‌ها در عین استقلال به هم وابسته‌اند. هرگاه پای شکست در میان باشد هر کس مسئول کار خود است؛ ولی در موفقیت‌ها همه سهیمند. این سازمان بزرگ به بخش‌ها یا مجموعه‌شغل‌های زیر تقسیم شده است:

o بخش تجاری ابزار و سرور: ساخت تکنولوژی‌های برتر و زیربنایی محکم برای استفاده بزرگ‌ترین سازندگان نرم‌افزار در سراسر دنیا وظیفه این بخش کاری است(4).

o بخش تجارت‌های سازمانی: شامل بخش‌های منابع انسانی، فعالیت‌های قانونی و اجتماعی و فعالیت‌های مالی. به گفته خود سازمان این بخش‌ها در ابعاد استراتژیکی کار می‌کنند که سازمان‌های دیگر حتی تصورش را هم نمی‌کنند. در این بخش افراد به کمک بخش‌های دیگر و گاه حتی جامعه می‌روند تا به کشف استعدادهای پنهان آنها کمک کنند(5).

o بخش تفریح و تجهیزات: این بخش به دنبال ایجاد روش‌های جدید برای بازی کردن، صحبت کردن، برقراری ارتباط و کار کردن افراد با یکدیگر است. در اینجا ابزاری به همین منظور طراحی می‌شوند و تحقیقاتی با هدف درک این نکته که مردم این امکانات را کی، کجا و چگونه نیاز دارند صورت می‌گیرند(6).

o بخش ویندوز: تعریف مجدد روش‌های برقراری ارتباط با سیستم‌عامل ویندوز و سرویس‌های ویندوز Live و نیز سعی در بهبود Internet explorer به گونه‌ای که مردم راحت‌تر و سریع‌تر و سریع‌تر و سریع‌تر به اینترنت دسترسی یابند، از وظایف این بخش است(7).

o بخش فروش، بازاریابی، سرویس‌دهی، IT و گروه عملیاتی: وظیفه این بخش معرفی و ارائه محصولات، خدمات و تکنولوژی‌های مایکروسافت است. این بخش به وسیله یک شبکه جهانی و زیرساخت پشتیبانی مستحکم با مشتریان در سراسر جهان ارتباط برقرار می‌کند(8).

o بخش تحقیقات: قسمتی از سازمان که در آن ایده‌ها به واقعیت تبدیل می‌شوند. بخش بزرگی از مغزهای متفکر سازمان در این بخش مشغول به کارند. اکثر کارکنان این بخش متخصصین کامپیوتر بسیار خبره و دکترهایی هستند که تحقیقات و مقاله‌های فراوانی به جامعه علمی ارائه کرده‌اند(9).

o بخش تجاری مایکروسافت: در این بخش ابزارهای جدیدی برای افزایش خلاقیت مردم ایجاد می‌شوند تا آنها بتوانند کارهایشان را با خلاقیت و کارآیی بیشتری انجام دهند. چرا که مایکروسافت عقیده دارد که مشتریان علاوه بر استفاده از محصولات، برای تبدیل ایده‌هایشان به واقعیت به آنها وابسته هستند(10).

o بخش خدمات آنلاین: خلق مجدد زندگی آنلاین کاربران، وظیفه این بخش است. در اینجا خدمات و فن‌آوری‌هایی تولید می‌شوند که صدها میلیون نفر در سراسر جهان با استفاده از آنها در اینترنت به اطلاعات مورد نیازشان دست پیدا می‌کنند(11).

o بخش تحقیق و توسعه سازمانی: این بخش معروف به منبع فکر سازمان است. اینجا وظیفه کارکنان حل مشکلات واقعی دنیاست. از تغییرات آب و هوایی گرفته تا اپیدمی بیماری‌هایی مانند ایدز. این بخش همان قسمت از مایکروسافت است که مسئولیت اجتماعی سازمان را بر دوش می‌کشد(12).

در این سازمان بزرگ همه به سختی مشغول کارند. هر کس وظیفه و شغل خاص خود را دارد ولی هدف همه مشترک است: ایجاد محصولات با کیفیت برای افرادی که برای درک توانایی‌هایشان روی این محصولات حساب کرده‌اند. زندگی در مایکروسافت چیزی بیشتر از یک شغل صرف است. زندگی در مایکروسافت همانند زندگی در خانه با افراد خانواده است(3).

ولی در این میان منتقدان این سازمان هم حرف‌هایی برای گفتن دارند. حرف‌هایی که باعث می‌شوند فکر کنیم شاید اوضاع به آن خوبی که توصیف شد هم نباشند. در سال 2006 بسیاری از مهندسین رده بالای سازمان که به عبارتی بخشی از مغزهای متفکر سازمان بودند، شروع به ترک سازمان کردند.

یکی از توضیحات موجود برای این واقعه این است که مایکروسافت به حدی بزرگ شده است که دیگر نمی‌تواند کارکنانش را خوشحال نگه دارد. توضیح دیگر این است که حقوق کارکنان در مقابل کاری که از آنها انتظار می‌رود اندک است(در دوسال گذشته یعنی از 2004 تا 2006 حقوق کارکنان تنها مقدار کمی رشد کرده بود)(16).

در کل کارکنان از بوروکراسی رو به رشد سازمان گله‌مند بودند. آنگونه که از شواهد بر می‌آید این غول نرم‌افزاری هنوز هم با این مشکلات دست و پنجه نرم می‌کند و هنوز موفق به متقاعد کردن کارکنان برترش به ماندن در سازمان نشده است(14).



بسیاری عقیده دارند به کار بردن دو واژه اخلاق و مایکروسافت در یک جمله خنده‌دار است؛ چرا که این سازمان بزرگ از نظر بسیاری بزرگ‌ترین قانون‌شکن دنیا است. مایکروسافت از ابتدای تاسیسش تا کنون، چالش‌های اخلاقی فراوانی را از سر گذرانده است، بارها به دادگاه کشانده شده است و در موارد فراوانی هم محکوم شده است(29).

به گونه‌ای که جستجوی کلمات ethics و Microsoft در موتور جستجوی گوگل در عین اینکه ده‌ها مورد شکستن موارد اخلاقی در این غول نرم‌افزاری و شکایات متعدد از آنرا به نمایش می‌گذارد، هیچ موردی از اخلاق در آن پیدا نمی‌کند. با جستجو و سماجت بیشتر مشاهده می‌شود که سایت‌های اخلاقی بسیاری در مورد فروشندگان محصولات این سازمان، مشاوران، طراحان و دانشجویان آن در دسترس قرار دارد؛ ولی باز هم هیچ نکته‌ای از اخلاق در خود سازمان پیدا نمی‌شود.

تاجایی که یک وب‌سایت بررسی اخلاق در سازمان‌های بزرگ دنیا می‌نویسد حتی با نامه نوشتن به مایکروسافت هم موفق نشده است به ضوابط اخلاقی حاکم بر این سازمان دست یابد. چرا که آنها در پاسخ اذعان کرده‌اند که مسلماً مایکروسافت ضوابط اخلاقی خاص خود را دارد، ولی دلیلی نمی‌بیند که آنرا در اختیار افراد خارج سازمان قرار دهد. تنها موردی از اخلاق که مایکروسافت ادعا می‌کند رعایت آن در سازمان ضروری است، امانت است:

"مدیران و کارکنان باید با امانت تمام برای آنچه برای مشتریان ما اخلاقی است فعالیت کنند. ما با شدت به رقابت عادلانه با سایر سازمان‌ها اعتقاد داریم"(سایت Microsoft.com/mscorp/values در سال 99).

در سال 2002 این عبارات با جملات زیر جایگزین شدند:

"آدم‌های بزرگ با ارزش‌های بزرگ؛ کارکنان ما افراد بزرگی هستند که دارای خصوصیات امانت، عشق به مشتری، شرکا و تکنولوژی، علاقه به کارهای چالش‌برانگیز، قابل اطمینان و خود منتقد و هستند و با دیگران با احترام برخورد می‌کنند".

آنگونه که به نظر می‌رسد مایکروسافت نمی‌تواند تصمیم بگیرد که به چه اصولی معتقد باشد و برای همین مدام اصولی را که به گفته خود به آنها ارج می‌نهد تغییر می‌دهد. البته ظاهراً مایکروسافت در سال 2006 تصمیم خود را در این زمینه گرفت چرا که پس از درج عبارات زیر در سایت، این عبارات هنوز هم پس از گذشت چهار سال در آنجا دیده می‌شوند.

"ارزش‌های ما: به عنوان یک سازمان ما به امانت، عالی بودن، راستگویی، انتقاد سازنده، پیشرفت مداوم و احترام متقابل ارج می‌نهیم. ما متعهد به مشتریان و شرکایمان و علاقمند به تکنولوژی هستیم. ما قدم‌های بزرگ بر می‌داریم و به موفقیت‌هایمان افتخار می‌کنیم. و تعهد به مشتریان، سهامداران و شرکایمان را با احترام، تحویل نتایج خواسته شده و تلاش برای حصول بهترین‌ها نشان می‌دهیم"

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

BEHET ba eftekhar EJAZE MIDAMKE
KE ELLATESHO hads bezani
HAMIN
AKHARE HAFTE
ALAN KHEILI VAGHT MIGZARE AZ AKHARIN BARI KE

HANOOZAM MOOSHE DIVAR MOGHEYE PUS KANDANE NARANGI VASEYE BACHEHASH TEDAD BARHAYI KE BA HAM RAGHSSIDIM RO AZ AVVAL MISHMARE

?????? KE IN HAME TUL KESHID ..RASTY CHAND BARE KE DO TAYI BA HAM HARF NAZADIM
NAFASE AMIGH GEREFTAMO KHIZ BARDASHTAM SHIRJE RAftam
nafas nafas
sargijeha o siahi raftan hamo penhun mikonam...
kheili mohtat tar az dafeye ghabl ke baraye normal shodanam teame pezeshki mano khabundo namak o sharbat kardanm tu halgham BADE CHAN BAR NOCH NOCH KARDANE ZARE ZARABANE 140 O FESHARE NOH RUYE 4 AM ta velam konan
TAMAME MODAT DASHTAM FEK MIKARDAM KE CHEGHAD VAGHTE KE DOOSET DARAM GOFTANAMO BEHET TAVIGH ANDAKHTAM
hameye un nimche morsheda ke haghighato fadaye noone shabeshun mikonan
hatta .... ke in hame baram ehteram dasht

yebare dighe moroor mikonam, vaghean delam mikhas behesh migoftam YADE UN SHABE BAHARI OFTADAM KE BEHAM GOFTIM vadeye didare badie ma sare kelas,BA LEBASE daneshjuYE RASMI,TU ye institute E FIRST CLASS E brain science


tamame amuzeyi ke be ma tu in do sal madresaeye kooftimun yademoon dadan in bud ke
az in bi shekli chizi dar biarim
hameye DAMANEYE KUH HAye tey shode az zamane afarineshe asatir
BA TAMAM ETAFAKKORE ESTEAREYI.. TA MOGHEYI KE UN ACADEMIKIA KHABE JAHAN RO ASHOFTE KARDAN


KHEILI DEGHAT KARDAM KE IN JOMLE RO BEGAM, VALI mikham ejaze bedi injaro ru ras basham tarafi ke shoma ye zamani budin NAKHOD AGAH TASLIME BUDANESH SHOD, UNHA MOGHEYI KE CHAYE SOBHESHUNO HAM MIZANAN BE IN FEK MIKONAN CHEJURI IN JARYANE SAYYALE SHAFFAE ZIBATARIN RANGE GHERMESZ RO,yani towsifesho JAYI TU
GANJINASHUN BEZARAN,

Ke shayad chand sale dige be dardeshun khord
Vase payan resideane in dowre cheghad lahze shomari kardam
Ba inke ejtenab mikardam azinke behet begam chegha dasun mitunam duset dashte basham


HAZER BUDAM GUSHTE KHODAMO GAZ BEZANAM VALI BA YE HAMCHIN NEVISANDEYI PAYE YE MIZEW SOHBAT NASHINAM
YE ARZE DIGE PARVANE miram ta tedade dowrha zowj beshe
PASOKH DADAN BE IN CHISTIHA YANI HASTY BAKHSHIDAN BE UNHA


VAGHEAN NEMIDUNAM CHEJURI BEGAMESH, CHEJURI TU SURATE NOORANIE TO NEGAH KONAMO INO BEGAM,BAVAR KON KHANOME monajjem PISHE KHDOAM BALAO PAYINESH KARDAM


dur khiz, mikham az labem ta sakuye dive e kam ertefa ro bepparam ba dastam begiraMESH

HAMASH YE METRO NIM PARESH MIKHAM TA DASTAM BE LABEYE DIVE BERESE O KHODAMO AVIZUN KONAM
YE BAR DO BAR
BELAKAHRE HARCHI BSIHTAR MIPARAM BISHTAR MIRAM ZIRE AAB
Khodamo gul mizanam ta inke AZ NAFAS NAFAS ZADANE KHODAM ZOWGH MIKONAM
Ro betunam be nazdikiaye noke zabunam biaram, ta ogh beham khordanam az adamaye taze be dowran resideyi ke be dalili bayad chareye koshtane pasheye dore sareshun rob a ranj bordan va shellike tank hallo fasl konan
MANO BEBAKHSH KE IN RUZHA ENGHADR BUNEGIRAM, INGHADR TAMAm ESHERHAYI KE KHANANDEHAYI KE AZ valedashun GHAR KARDANO ZIRE LABAM MIKHUNAM, FEK MIKONAM T APAYANE DOWREYE LISANSAM HANOOZ INHARO tU FASELEYE BEINE KELASAM AZ IN TALAR BE UN TALAR ZIRE LABAM beKHUNAM
Ejalatan inja faghat be bi zarar budanesh mitunam eshare konam
TAMAME THERORY HAYI KE YE EDDE DAR MROEDE NAKHOD AGAH DADAN
TAHE DELAM HANOZ MILARZE BAD AZ DIDANE
Ye ghesmat parazit,ye
NEMIDUNAM NEVESHTEYE KHUB CHE NEVCESHTEYTIYE, NEVESHTEYI KE BAD A NEVESHTANEH HES KONI..AZINJE BE BADESHO NEMITUNAM RU KOMAKE KESI HESAB BAZ KONAM, VAGHEAN RAS MIGAM,SHAYD BEKHAY KHORDE BEGIRI KE MESE HAMEYE ADAMAYI KE TU SENNE 22 SALEGI HANUZ AZ GHESMATE AMIGHE AB MITARSAN
MAN NEMITUNAM BENVISAM, BARAM NEVESHTANE HAMIN CHAND TA KHAT KABOOS BUD, NEMITUNESTAM KOJAYI AZ TAH KE NADIDAMO NEGAH KONAM TA BETUNAM HAR BAR,INO VAGHEAN RAS MIGAM ,TAMAME BARHA KHATTE AVVALE KAGHAZO BEGIRAM KALAMAMO KHAT NAZANAM
DAYEREHE KE BOZORGO BOZORGTAR MISHE BISHTAR BARAYE KHODAM HALLO FASL MIKONAM KE NAKHOD AGAHAM HICH RAHI PEIDA NAKARDE TA ... MIDUNAM TAMAME OWGHATETO TALKH KARDAM, MIDUNAM FEK KARDI VAGEHAN BISHOR SHODAM
NEMITUNAM ,NEMITUNAM NEGARANE OPPOSE HAYE EHTEMALIYI KE BAYAD BARAYE KELASSE HALLE TAMRINI PISHBINISH KONAM, MESE HAMEYE UNAYI KE IN DO SAL DASHTIM RO
YEKI AZ HAMOON SEMINARAYI KE FEK MIKARDAN MESE TOOP TU DANESHGAHE MA SEDA KONE

BAVARETR BESZHE YA NA,. SHAHSHAHANI VASATAYE TALK AZ SANDALISH BOLAND SHOD VA RAF
VAGHTY OSTADE ROWSHANFEKRE MA BE KAHARIN SHAH BEITESH MIRESID, YANI HAMON JOMLEYI KE BEKHATERE NAGOFTANESH TU AGAHIE TABLIGHESH MARO KESHUNDE BUD BE PAYE UN NESHASTE NIM RUZE
AHAME CHIZ GOFT, AZ SHEKASTE ADAMO EKHRAJ AZ BEHESHT TA OWJE TASMIM NAPAZIRIYI KE YUNGO KHEILI HAYE DIGE AZ FARTE KOL NEGARIYI KE BE TAMAME NAKHOD AGAHE
KHERADVARZIYI KE BE HESGARAYI VA BARTARAF KARDANEN IHAM HA SIR SHODE BUDAN
AZ ZENDEGUSHUN DADAN YANI MIRASE KONESHGARIE ENSAN BA HASTY....
HAMOONJAYI KE HAMEYE UNAYI KE KHEILI DUS DARAN DERAZ DASTI KONAN BE MIVEYE MAMNOO E MAREFATE BASHARI, YANI HAMAHANGE RIAZIATE MAHZ BA RAVANE PICHGIDEYE KHODESH RO
MAFAHIMI MESE EDALAAT, ESHGH , RASTKERDARI, BINAHAYAT, PEIVASTAR...
NEVESHT: BARGASHTAM ,DAST NAYAFTE, GHAMGIN AZ KHASTY DAR ZEHN VA NABUDASH DAR EIN,
VA INJAS KE EHTEMALAN BANA BE DARKHASTE HAMSARESH BARAYE RU KAM KARDANE FREUD KE NAKHOD AGAH RO RISHE DAR ASHARE SHAKESPEAR VA GOTHE DASHT DASTI BE DIVANE HAFEZ MIZANE TA ASHARI KE RASTAKHIZE MOSHABEHI DASHTAN RO BARAYE ZEHNHAYE KHAMOOSHE MA BIDAR KONE

ERAYE KONAN , HAMOONJAYI KE ADAMAYI MESE GODEL VA TURING PAYANE TERAGICI BE ZENDEGISHUN SARE TASMIM NAPAZIR BUDANE HAR NEZAMI KE BAR PAYEY OSOOLE MOZOOEYE BE ANDAZEYE KAFI GHAVI BANA SHODE BASHE

HAMISHE BA HAR TARFANDI BARAYE TABYINE MASALEYI KE TASMIM GIRI DAR MOREDE SEHATESH BA HICH ABZARI HICH ABZARI AZ HAR ZENE NABEGEHYI RAF PAZIR NIS
BA ZAHR , DADAN... UNA KHOD KOSHI KARDAN, BEKHATERE HAMINE.. CHIZAYI HAS...CHIZAYI HAS KE KASAYI GHABL AZ MA BARAYE ESBATE KHATARESHUN JOON DADAN


KE BAYAD
HALA JAVOONE SHAKHO SHEMSHADI KE BEKHATERE RAVANSHENAS BUDANE HAMSARESH MIKHAS HAMEYE IN MOGHADAMEYE TULANI RO BEGE VA AKHARESH MARO BA YE SERI DURUGH BADRAGHE KONE,JOMLEHAYI KE MOGHEYE MASTI , MANISHO FADA MIKARD.. KHEILIAYE DIGEYI TU UN JALASE BUDAN VA IN JENABE SHAYYAD RO TA PAYANE MARASEMESH HAMRAHI KARDAN....
BAD AZ INHAME SAL, YEKI AZ KALAMEYE MARDE DANA ESTEFADE KARDE BUD , VA UNO UNJURI KE KHODESH MIKHAS... UNJURI KE KHODESH GHABUL DASHT BEKAR BORDE BUD.
VAGHEAN KEY BARASH FORSATY HAS.. RAHI HAS... KE BETUNE KHATI KE RAFTE RO BARGARDE...
AMNTARIN JA INRUZ HA BARAM POSHTE KAGHAZAYIE KE BARAYE FALSAFEYE SIAH KARDANESHUN NEMITUNAM HARF BEZANAM
MOGHEYI KE MIAIN VA AZ ZENDEGI VA NOOSHIDANESH BE IN SABOKI MIGID OZRE MANO BEPAZIRID, MAN HANOOZ BARAYE IN MOGHADAMEHA KHEILI KOODAKAM

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

golha

hame yeki eki be samte jebhe posht be posht ham mikhorand,va jaryane sario tahrikate movazie sayale etefahga, farazze hamashun donbale ye tavallode cheshmgir rahsavaarim, avvael vaeghan khosh bin am , fek mikardam tu chardivariyi be in hajmo ghedmat har nazar gardam mibinamesh
ama zaban bastehayi ke man mishenasam az har taraf mesle gerayesh be laneye moorche ghompoz dar karde annd, hameye takhayole adami ro naomidi mikonan, nemidunam age inra azash bekhahand begiram che chiz baraye goftan baghi khahad mand, hameye mesal ha hekayate adame adddi, va age chizi gheir az an hichgah vojood dasht,snginie savar shodan bude va daste por khai
***
hameye vojoodi ke baraye to hampa shadido khafif mishod dar yeksar chidmane hame -aynehaye movazi hich vojoodi ta konoon az khod neshann nadade AND
be ablah bedahi ta bkhanad tasavore hich vazeshi ra nemikonad nemidanim az tekrr be dast amade ya jeloye tekrar shodan ha ro migirad hich durughi nist, hame goman mibarand sarapa hadese andd
mosibat miguyad:akahrash bayad baraye kargarane jadido ayande anra ghara'at namayi
vaghty tush zendegi mikoni, pey bordan be zavie hayi ke tiz bashand hameye an chizistke be negah hayat sekte midahand rande midahand, yek lahze mesle shakhe shemshad ha mi istam ,zamin zire payat bi seda milarzad ,hanuz ba hade aksar shibe momken be balaye panjare khiz karde am dah daghighe miguyad man dar gozashteye vojood nadashte zendegi mikonam, hanooz pirhanash ra ke baraye pushidan dar tariki peida mikonam, zende konandeye ehsasate motenaghez and,dar hich ghamuseshan in ejtema enaghizein ra joze seriale hadafha nemibinand,nemidanan
vision digar dar dam sabokira mesal nemizanad,aram aram be riztarin zarifkariha sowgh miyabi adamha az avval fargh mikonand, na khod agah be tanhayi donbale chizhaye tajrobe
nashode migardad, ama man aknoon harchizi ke toghyan ra az darunam faryad kone vali yekseda khamoosh

. masooliatam ba zabane ghaser dar badtarin mogheye emruz hamkase hastand, entehaye entehayash ehsas mikonam dobare az zendegi am noghteye balao payin ravandeye ashenayam shol shode am, zamani nist,miravad.ba lebas yek dast sefid va cheshmhayi mote'ajeb ruye sen hol mikhoram,ejtemayi ke bayad osoole moasherat ra dar kuri o tariki dobar peida konad,yeki baraye anke khahad did,inersiyi ke faghat ba hamin akahrin tajrobe be hade aksar miresad, engar in anti- lakhti haman konj hayist ke takarroreshan adami ra be cheraghe habut hedayat mikonad
pak nevis...

,in bi ghado ghavaregi ke inbar be nafe man na moteadel shod ra be onvane padash lis mizanad donbale tasmim ha migardam,dar an sarzamin in yegane chizist ke in navasane safar ro faregh az tamame ehsasatash motemayez mikonad

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

sympathy or adaptation?

un ruz ta'atr...avvalin bare agaanyi bood sahneye badi ro az ruye anaser o theme pish bini mikardam va ghezavat mikardam k uno behtar az uni ke tu nazare mane sahtan ya na
amoom behem gof
age mituni ye shokolat,faghat ye shokolat befrush

http://www.4shared.com/audio/SWwClXDo/rachmaninov_01.html

ye ruze dige(emruz) be door
وکی...اما نذار عادت حس/ گوش sharp و ازت بگیره...نذار اولین حس هات یادت بره بعد از شنیدن آهنگ


http://www.4shared.com/audio/SWwClXDo/rachmaninov_01.html

mese dsakhrehayi mimune ke vasatesh amightarin darre ha has, bedune inke hich poli unaro beham vasl kone vazeshe bad ha vojood ro az yek sakhre be digari miresoone
va amightarin enteghalha az bandi nazok avordane tasvire in bande nazok be daghighye bozorgie zamine sakht
az yek kalak estefade karde ke tazegi dar morede vision kashf shode...
agar back grounde yek jesme charkhan rowshan tr ya tarik tar bashe, didan hokm be bishtar budane sorate harkate yeki be digarist
hogheyi ke rachmaninove be kar borde tu nejat dadane sedaye piano beine majara e

hameye ma az rahi ke raftim
motmaen bash mishe uno az ye rahi negah kard , bedune inke aslesho zire soal bebari, hozooresho towre bad i ehsas koni
adamayi ke rahe toro miran
yadet miat? age bekhay taghdireto avaz koni, che gahd esterahat bayad bokoni ta dobare betun un hesaro dobare jam koni owre ham..esterahat hayi ke manish be paradox e ejbarie karhaye gheire movazi ba kare asli an, va baraye to maslahatan nabyad az jense chize digeyii felan gheir az neveshtan v aapproache e adabiati bashe, age! in rahie ke entekhab kardi ke ta ja dare edamash bedi, chejuri ....


kenare hameye tahlilayi ke mituni mikoni, unayi ke taghriban be moroore zaman be miminimum e load keshi az zaman residan
*manz ur az rephrase nokteyi ast ke mitavanad edameye jomleye matrah beshe
shablonhayi ke tu dastet dari o baraye kheili azrah ha cheraghe omidvari mizanan mese doganie kavir o rud
age mikhay be mianbore sympathy beresi... in ke to emruz in dogani ro pazirofti, che hoghoogho mohrekhayi ro be dast avordi
ya az das dadi
shaer miato be hozoore anasor govahi mide, gah az ruye meil, gahi ejbar
vali age bargardim be mogheyi ke mikhastim har chizi ro tu donya khodesh tajrobe kone
khodeesh be dast biare...,
sympathy, ba ye clue hayi shoroo mishe(mogheyi ke to nazareo shabihe tarafe moghabelet nemikoni) hal dobare bar gard, ba daz inke bedune inke un befahme manzooresho hads zadi, kodom parametr ha hastsan ke age hazf mishodan ya ba chize digeyi jaygozin mishodan,(hamin ja,hamin marhale, havale kardane una be chizha, be malmoos shodaneshun,be talash baraye tazakor dadaneshun) to mituni govah bedi ke phase e to dar avvalin tajrobeye sympaty chizi ro learn nakarde... chun eshtebahe motedaveli haminja mi honar ine ke rephrase kardanha konim ke point ha ro be ham vasl mkonan.bad az inke be andazeye kafi door ya be ndazeye kafi nazdik shodan.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

talafie posti ke layeghe gashty dar motor khaneye salinger guneye toro dashte bashe

az un ruzas ke ehsase tanhayi nemikone ... mage mishe? bokone? chetor momkene
heili chiza marbute be tahe cheshme adam... hanooz jamesh nakardam ke blog beshe... beine goftano kamel goftaesham
masale ine k ebazia tu in sharayet ke hastan , tu khiabun ba khodeshun harf mizanan, bazia na hamash, ye momente ye reflex e
tu halate dovom to juri tarafe moghabeleto hamrat dari ke bishtar az halate addi fek mikoni pishesh
vali hamash in nis, tazegia fahmidam
bayad ba khodamam harf bezanam.. makhsusan ke hala be hem vagozar shode kek beporsamo beporsam
in ruza khiabuna ro migiramo piade miram ya ba skate, rah haye tulanio
fek mikonam in problem solvinge door nabash eaz karayi ke mikonam
sakh tarin ghesmatish ke zendam mikone, ke mano az keseli dar miare hamoon harf zadano porsidane , bayad tamrine porsidano bedahe shuru kardano bokonam
hes mikonam bache momken besham , az unjayi ke bayad shuru konam
aghty donbale shuru e noghteye shuru misham.. bar migardan be hameye faz haye cheshmammese alan, saram gich mire o tasviraro ye jure dige ya mibinam ya nemibinam(rasty oon sandromi ke gofte cartoonie chi buD?) mishe begi ashna besham bahash? bi rabt.
dargire chizi misham ke se sal unayi ke natijeye karamo negah mikardan migan tavahommeheshmam gowd mire , engar be yenoghteyi michasbe , be ye adat, bahs sare peida kardane un adatas ke cheshm noghteye shururesho peida mikone, hamoon momentha, hamoon tamrinaye hafezeye pictoriain ja ske man motevajeh shodam be khatere hamoin ekhtaraye dorovariam che gad tarsu dashtam bar miumadam.. chshm bayad bekhat bebine, bayad tush mowj bashe, bayad tush energy bashe
bayad vaghty negah mikone donyaye dorovaresho bayad dar hale hamle be khodesh bebie... va oon hes o repititioni az ehsasi ke tu khaterehao nostalgy hash dare
moon ke be dune inke befahme, tu na khdo agaheshe, va har bar ke behehs moraje e mikone, harbar ke baz khordasho behesh mide, har bar ke mikhat beparvarunatesh avazeh kone ya switch kone(harfam baz sa'bol fahm shodan? signal if you canhamin jas ke cheshmamo tu ayne negah mikonam, hamoon kari, hamoon adati ke mikham tu in modat harf bezane,inke che gahd be jayi vasl am, che gad rahat ya sakht midtunam khodamo bekanam, hameye inha age bayad expression dashte bashan chbazam hes mikonam yeki az sar nakhamo ja andakhtam... in neveshte engar hameye chizi ke bud o nagof...kheili chiza o fekra bud ,janbeye math dashtan kheiliashun o mohayej
hameye un chizi ke mikhaastam dar moredesh har bezanm shoja'ate.. va peida kardane un chizi ke anti shoja'ate. .. ye jense na ashneyi dare o vaseye man, vase cas e man , modam donbale peida kardano feed back gereftan azash hastam
tu hamoon lahzehahyi ke didanam keder mishe hanooz tamarkozamo ru edrake mafahimo negah dashtane un hese na khod agah daram, hatta be paydarie bishtaresh madad mide
nemikham khosoosish konam, chun kheili az ina ba das be das dadane sharayet ba ye vaghfeye bi mored hanooz az fe'l e shenakht miran

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

saboki

engar har jomllash ghabl az inke bere tu,az ye malghameyi ke hame chizesh mizun mishod,obur mikardo zabane khanevdegie glass haro mani dar mikard,vali alan abde un amal hamuni ek kheiliatun nemidunin khshbakhtane chi bude ,mafahim alan bi tavajoh baal mikeshe o bade gashty ke kesitajvajhi mese ye tak pa re parande mizane be owji mirese o dobare bar miagrde ruye zamin
in hese man az sabokie bedune inke potansiele to aslan avaz shode bashe
yeki az bozorgtatrin challenge hayi ke dar zamineye magzh anjam dare migire ineke ke maghze ma che juri in hame data ro tu khodesh mitune halo fasl kone,bezarid baraye in ke ojubashaho baratun begam ye chizi begam ke hich rabty be shrt germ memory o long termo halate gozar nadare.age tu otubane tehran karaj harkat konino tuye rah az do ta peugeot sebghat begirid bad az kenare sevomi ke rad midhid be nagah motevajeh mishid ke do taye ghabliyi ham budan.do ta peugeote dige ke shoma hamin chand sa'ate gozashte az kenaresh rad shodin in heirat angize ke maghz in data ro mitune tu khoesh negah dare va dar eine haala oon hame data eye pichide ro filter kone o be faramushi bespare
in ye ghabeliate baraye fizikdana o riazi dana...baraye kasayi ke glass harf mizanan baraye yek davandeye teshneye mohajer .be ghadri daghigh va monazam ajzaye in gerdbado beine khdehsu rah dadan ke obure har jesmi ka olguye ashenayi miizare unaro az taghyir ba kkhabar miikone

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

تو منو می شناسی؟

فرای همه ی خاطراتی که از یک نفر به خاطر می آورید و شما را به این رهنمون می کند: او را می شناسم؟
نه این که از او چه به خاطر داری...سوال مهمل تر از آن این است: او کیست؟
سکوت.. ذهن شما را از بدیهی ترین تلخیها و شیرینی ها خالی می کند. سیری از تاریخ و آینده حتی روز سنگ قبرتان را پیش چشم می آورید اما نمی دانید چیست آن که قبل از هر چیز شما را به "هیچ" جمله ای وصل نمی کند یک عدم وابستگی در عین وابستگی مطلق .آنجاییست که ضربان قلبتان بالا می رود.. نفس هایتان به شماره می افتد یا اشک هایتان بی خاطره ترین جاری می شوند.
داستان لغزش سیب ها شروع کرد...

دو ناحیه ی مختلف در مغز که یکی مربوط به پردازش تصویر است و دیگری احساس بر حسب تصادف نورون هایشان آسیب دیده یا فعالیتی برای ادراک هم زمان این دو نمی کند را در نظر بگیرید.در دنیای واقع به این صورت پیش می آید که بیمارانی از کما بیرون می آیند و می گویند این شخص کاملا شبیه مادر من است از لحاظ اخلاق و شخصیت ولی او یک شیاد است.اون تلاش می کند که شبیه مادر من باشد بدون این که این شخص هیچ مشکل دیگری از لحاظ فیزیکی به هم زده باشد

***
تصور این طبیعی می شود .این پدیده که پس از مدتی ما و ما کردن روزی در پی رخداد -پوچ-نا آشنا- از خواب بیدار می شوید و از خود می پرسید من چرا الآن اینجا حضور دارم

یک راهیست تو لحظه های پیشرفت یا شکست و عوض شدن اراده ی انسان در حال تغییر شگرف که عارضه ی"بی عشقی" رو عاقبت داره تو آدمای معمولی:کم رنگی میل به داشته ها.
اون موقع بر تو باید جور دیگه ای حرکت کنی..فک کنی..عذاب بکشی همیشه یا کمتر می شی یا بیشتر...اصراری که ما داشیم و این روز ها موقتی خجالتشو نمی کشیم کنار همه یچیزایی که باید پیش می اومد.

صادقه.
فک می کنی اونو از یه جایی تو ذهنت بزرگ نکرده و باهاش رشد نکرده با خودش که این جوری شد...انگیزه ی زندگی رو تو اون بزرگ نکرد خفیف کرد.
اون شناخت های پوچ لحظه هایی اند که شخص متوجه :"خود" ای می شود که می تونست مایل ها جلوتر باشه.
وقتی تقریبا تو حجم عمده ای از شکل صوری فکر ها و احساسای یه نفر با همین و به صورت غیر ضمنی برای شما انگیزه ای برای جلو رفتن است(نه با واسطه)هیچ دستگاه حق جویی راهی به شکایت از او ندارد
رخنه ای نیست.باز در یکی از همین روز هایی که به وجدتان می آورد می پرسید من او را می شناسم؟(میلی برای ترک او پدید می آید...)
****
باری امروز بار دیگر گلیمی برای هم در آب انداخته ایم تا عصر سنگین شدده اش از آن بیرون بکشیم

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

شب کشف باند ها

....

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

سال نو سال تو




استیو... عاقبت چی شد؟من نمی تونم اون حد بالا از نفرت رو تولید کنم ..اون داره یه میل مقاومت ناپذیر پیدا می کنه که هر چیزی رو شعر کنه..حس می کنه/کنم که داریم به آخر خط رخداد هامون نزدیک می شیم
این همه زمان از دست رفته رو من جواب گو ام؟برنامه هایی که عقب افتادیم از پالپ از فریاد ها از اجتماع

اتفاقی که الآن داره می افته اینه که بعضی آشفتگی ها یی که دیوونگیمو می آوردن نیاز داشتن ارزش زمینی واقعی خودشونو پیدا کنن  مرتب می شن
همه ی ترس منم اینه که دیگه جایی برای عوض شدن من تو اون روز ها نباشه
تا دور بشه روزی که وقتی می نویسی وبلاگ خوب وبلاگ تعطیل شدست سرنوشت پست بعدی رو همون شب من تعیین نکنم

اما عید امسال من دورم
گاهی فک می کنم اگه سال سوم دبیرستان من تهران زندگی می کردم با اون دوستی داشتم و تو اون خلوت شهرم  اون ترکش های درد رو رو احساسم نمی کاشتم چه قد زندگی فرق می کرد شاید بهتر از این مرحله ای که الان هستم ولی هیچ وقت هم چین اثری از امید نبوداثری از اون ویژن های خالصی که این روز ها کم رنگ شدند
 ولی حالا فک می کنم سختیشو تا چند سال بعدش که عوض شدن همتی چند برابر می خوات ...این عوض به در هیچ وقت به این مایی که استعارش تو وجودشه امیدوار نمی شدم استیو....نمی رسیدم
نمی خوام قبول کنم داریم جلوشو می گیریم
آهنگی که هرگز تا به حال نشنیده بودم

با وجود اینکه مفهوم جادوهایی که توی دیوونه یا لینک اسپری هایی که از یو تیوب می ذاری منو احیا می کنه گاهی برای انتقال مفهوم سادگی بین این گرداب ها حل می شم تو  گل نیستی که بشه ازت نگاه برید درخت نیستی که بشه از زیر سایش اومد بیرون باد نیستی که بشه رفت خونه ابر نیستی که بشه چتر باز کرد تو تا حالا زیر بار همه ی این مسیولیت ها بهار بودی آرام باش مجال من

بعد که دوباره در دور دست ها خودم پیدا شدم بیا جلو...می آم و دورت...بیا جلوترم نمی تونم بلند بگم...می چرخم...خودت تازه می دونی که من چه تصویر هایی رو حراج کردم خودت بعدش می فهمی که دس زدن به کجای تنمه که تحریکم می کنه
 همه چیز که لذت نیس عزیزم!!

بهار ...آخ بهار  جان بهار داغ دل سابق من بهار ووی بهار بذا یه کم نفس تازه کنم قرچ قرچ بهار آهااااااا بهار بیا درد و دل کنم  می گی کی بهار عشقمون نزدیک می شه.. نگو این حرف رو.. شاید هیج وقت اون وقت باید دس بذاریم رو دس؟
:((  بهار تو لب که تر می کنی من گریم می گیره از همه ی صبری که کردم از این کاروانی که آدماش دارن می رن و من گرفتار بار افتاده ی روی زمینمم

موقعی که گفت اگه برگشتن ممکن نیس تو بگو برای گذشتن از ناممکن چه کنم/کنیم...
عیب از گیرنده های بویایی ما نیس..بهت گفتم ؟اثر برگزیده ی سال رو وبلاگ بو ها اعلام می کنم بهار تو سمفونی طبیعت رو ساختی ذات(؟)ت شک نداره...منم که باید از دل سنگ . گرمای سخت کوره خودمو بیرون می کشیدم...باشه ... خیلی غافلگیر کننده
امون بده!
کاش دختر ها این جوری نبودن که هر مرحله ی ابراز احساس هایی که رفته بودن رو نتونن دوباره پاس بدن برگردن و کوتهش کنن .آخه الان کلید تو دستشه

یادمه قبل از اینکه توی استعاره ها از چنین روز سیاهی سخنی  گفته بشه ما توی مشام گرگها جوونه های بنفش و قرمز می زدیم می کشتیم . باد اون ها روزهای امسال همه ی عرش رو طی می کرد و به هر درختی سر می ز د
باید چیزی پیچیده تر ی پشت این ها باشه فقط جاده ی ادراک ها و کابو های صحراها نیس که بهش رسیدیم و توش  نعل هامونو کوبیدیم
فکر کن.. تو فقط حادثه ای رو می گی لحظه ای که تولدش یه مشام می خوات که ازت ملیون ها کیلومتر دورتره
چیزی که خیلی آدم های دیگه ای که فهمی از رمز ها هم دارند هم در کنار تو متوجهش نمی شوند
همش شیطنت تو/من شد اندیکاتور پرونده هایی که هویت ازدست رفتشون لحظه های اون بازار ها بودن
اعتفادت بر زمان سر ریز شدن ها و هجوم کاسه های نیاز و لبریز کردن اون تو همون لحظه مال سرمای زمستونهاس...مثل زمستون پیدا نشدنی امسال...نگرانی می دونم منم هستم. نه تویی که داری پر ها ی به این قشتگی در می آری ....وای نسا نگاشون کن . پروازشون بده اونا به روزش دوباره خودشونو پیدا می کنن تو یه افسانه ساختی ریبو باور کن تا مدتی پیش از این جشن ها همین بود و اثبات بنایی که بلند کردی  فقط بر باد ها تا تولد همه ی جوانه های تو پایدار خواهد ماند به اونا فک کن تو آرزوی بهار بودی این جوری فک کن که امروز کار تو هر صبح امید باز کردن هر روزه ی پنجره ها نیس

می دونم از اینجا به بعدش با منه دیگه تا حالا فهمیدی که خوراک این روزهای آینده ی من چیه...
چیزی به جز تنها خیال بهار چیزی به جز این آرامشی که برامون فقط بچه بازی باشه
سالی باشه تا غروری که شکسته شد لطمه ای که به آرزو وارد شد بر گردونده بشه .. از این حرف من می ترسی؟
  که فراموش  نکنیم...عشقی در دل نه در سر و دلیلی برای زندگی نه روزمرگی.. رویای در دست نه دور دست
***
آیین باستانی بهارجز این نیست...اصلا بحث تموم شدن حقه هامون نیس بحث  سر خواستن حس پیدا کردن یا نکردن یه جایگاه  خوب بین درختای دیگس
مگه خودت نبودی که می گفتی مگه ما درختیم؟ ما یه کم بیشتریم ...انسانیم
من تو بیشتر بودن شک نداشتم ولی تو الان خسته ی این روزهایی حالا بیا و ببین سرباز های تو
سر این دشت دارن پوتیناشونو واکس می زنن و ناخون هاشونو می کشن
و نامه به عشقشون می نویسن
یادته اسمشو می ذاشتی سر من پر خون می شود الآن تقریبا فک که می کنم  بچه ای هستم بیا و ببین همونم ولی یه درد توش  ندارم
 الان چیزی از اون بو کشیدن کم دارم
نمی دونم چه جوری نتقالش بدم و دنبالشم
بیا بیا بیا وسط
chun hamun tor shod ke dass hamuntori shod ke das 
boro kenar hich ki nis ....
rushanam kon ta bad
rushanam kon ta bad

paruye pa andakhte ghatreharo bepashun tu suratam
pepashun atre baharo
bahar umade
harkari  mige bokon
tangesh kon
lada di da
o OO o OO oo...
takuneh bede baby baby takunesh bede
 **
vase 120 sale dige ke bazam baad miat
bechin hah bechin hah bechin
ta vasat bia  BECHARKHUN un baraxesho
turn the me up turn the me up
lah lahlah lah
emtehANAM KON EMTEHANAM KON
hey... migi ...migam ...mige be khodesh marbute hal be khodesh ...be haal o haal o az khodesh  ta khodesh ze halo halo ta haal o gherghereha o ayande o pas hal che hal o ayande o pas ayane ha pas o pas ayandeha o pas hal o pas o pas pas
che ke che chi che  hal o ayande o che hal o haal o emtehanam kon emtehanam kon


تا آخرین ساعت ها احساساشو از سال ۸۸ نوشت

شهید بهار

تیکه های مختلف بو های بهار

ما از اون جا که نگاه هیز می کردیم شروع کردیم به چیز های زیبا. و پردازش ها ی موازی با هاشون ...تو حس های مختلف یک زن  شتابیه که برات امروز نفس رو بریده...همه ی اون بهترین روز ها یاد باد که تو برای یک بار خودت رو شناختی یه شناختی که من نذاشتم....این یه حقیقته..از روی استعاره ها ...آزاده باش با شروع امسال...ولی چیزی تموم نشده...نه ...به دانه ای فک کن که توی وجود توست.. خود تو و باید رشد کنه  فصل تازه بعد ابرهای اشباع نریخته ی خسته
دلم خیلی می خواس می تونستم به احترام همه ی زنگ هایی که شب ها و روز ها با شجاعت به صدا در آوردی قلوه سنگی بذارم  تا ببینی که چه قد  بالاتر می رفت
نشد..نشد که تو این حس عمیق رضایت رو به دست بیاری ..نشد که الآن دلت راحت باشه برای شروع دوباره...برای رخت باز نکردن از این زمستونی  که تو بعضی شبا با من فقط از پشت پنجره ی بارونی نگاش می کردی... سال سبز صبر و استقامته
صدای لرزش پاش می آت
به آرزوهات برس تو توان رسیدن بهشون رو داری نمی دونم دیگه چه جور توضیحش بدم الآن باور نمی کنی
عیدت مبارک

سال نو سال تو




استیو عاقبت چی شد؟من نمی تونم اون حد بالا از نفرت رو تولید کنم ..اون داره یه میل مقاومت ناپذیر پیدا می کنه که هر چیزی رو شعر کنه..حس می کنه/کنم که داریم به آخر خط رخداد هامون نزدیک می شیم
این همه زمان از دست رفته رو من جواب گو ام؟برنامه هایی که عقب افتادیم از پالپ از فریاد ها از اجتماع

اتفاقی که الآن داره می افته اینه که بعضی آشفتگی ها یی که دیوونگیمو می آوردن نیاز داشتن ارزش زمینی واقعی خودشونو پیدا کنن  مرتب می شن
همه ی ترس منم اینه که دیگه جایی برای عوض شدن من تو اون روز ها نباشه
تا دور بشه روزی که وقتی می نویسی وبلاگ خوب وبلاگ تعطیل شدست سرنوشت پست بعدی رو همون شب من تعیین نکنم

اما عید امسال من دورم
گاهی فک می کنم اگه سال سوم دبیرستان من تهران زندگی می کردم با اون دوستی داشتم و تو اون خلوت شهرم  اون ترکش های درد رو رو احساسم نمی کاشتم چه قد زندگی فرق می کرد شاید بهتر از این مرحله ای که الان هستم ولی هیچ وقت هم چین اثری از امید نبوداثری از اون ویژن های خالصی که این روز ها کم رنگ شدند
 ولی حالا فک می کنم سختیشو تا چند سال بعدش که عوض شدن همتی چند برابر می خوات ...این عوض به در هیچ وقت به این مایی که استعارش تو وجودشه امیدوار نمی شدم استیو....نمی رسیدم
نمی خوام قبول کنم داریم جلوشو می گیریم
آهنگی که هرگز تا به حال نشنیده بودم

با وجود اینکه مفهوم جادوهایی که توی دیوونه یا لینک اسپری هایی که از یو تیوب می ذاری منو احیا می کنه گاهی برای انتقال مفهوم سادگی بین این گرداب ها حل می شم تو  گل نیستی که بشه ازت نگاه برید درخت نیستی که بشه از زیر سایش اومد بیرون باد نیستی که بشه رفت خونه ابر نیستی که بشه چتر باز کرد تو تا حالا زیر بار همه ی این مسیولیت ها بهار بودی آرام باش مجال من

بعد که دوباره در دور دست ها خودم پیدا شدم بیا جلو...می آم و دورت...بیا جلوترم نمی تونم بلند بگم...می چرخم...خودت تازه می دونی که من چه تصویر هایی رو حراج کردم خودت بعدش می فهمی که دس زدن به کجای تنمه که تحریکم می کنه
 همه چیز که لذت نیس عزیزم!!

بهار ...آخ بهار  جان بهار داغ دل سابق من بهار ووی بهار بذا یه کم نفس تازه کنم قرچ قرچ بهار آهااااااا بهار بیا درد و دل کنم  می گی کی بهار عشقمون نزدیک می شه.. نگو این حرف رو.. شاید هیج وقت اون وقت باید دس بذاریم رو دس؟
:((  بهار تو لب که تر می کنی من گریم می گیره از همه ی صبری که کردم از این کاروانی که آدماش دارن می رن و من گرفتار بار افتاده ی روی زمینمم

موقعی که گفت اگه برگشتن ممکن نیس تو بگو برای گذشتن از ناممکن چه کنم/کنیم...
عیب از گیرنده های بویایی ما نیس..بهت گفتم ؟اثر برگزیده ی سال رو وبلاگ بو ها اعلام می کنم بهار تو سمفونی طبیعت رو ساختی ذات(؟)ت شک نداره...منم که باید از دل سنگ . گرمای سخت کوره خودمو بیرون می کشیدم...باشه ... خیلی غافلگیر کننده
امون بده!
کاش دختر ها این جوری نبودن که هر مرحله ی ابراز احساس هایی که رفته بودن رو نتونن دوباره پاس بدن برگردن و کوتهش کنن .آخه الان کلید تو دستشه

یادمه قبل از اینکه توی استعاره ها از چنین روز سیاهی سخنی  گفته بشه ما توی مشام گرگها جوونه های بنفش و قرمز می زدیم می کشتیم . باد اون ها روزهای امسال همه ی عرش رو طی می کرد و به هر درختی سر می ز د
باید چیزی پیچیده تر ی پشت این ها باشه فقط جاده ی ادراک ها و کابو های صحراها نیس که بهش رسیدیم و توش  نعل هامونو کوبیدیم
فکر کن.. تو فقط حادثه ای رو می گی لحظه ای که تولدش یه مشام می خوات که ازت ملیون ها کیلومتر دورتره
چیزی که خیلی آدم های دیگه ای که فهمی از رمز ها هم دارند هم در کنار تو متوجهش نمی شوند
همش شیطنت تو/من شد اندیکاتور پرونده هایی که هویت ازدست رفتشون لحظه های اون بازار ها بودن
اعتفادت بر زمان سر ریز شدن ها و هجوم کاسه های نیاز و لبریز کردن اون تو همون لحظه مال سرمای زمستونهاس...مثل زمستون پیدا نشدنی امسال...نگرانی می دونم منم هستم. نه تویی که داری پر ها ی به این قشتگی در می آری ....وای نسا نگاشون کن . پروازشون بده اونا به روزش دوباره خودشونو پیدا می کنن تو یه افسانه ساختی ریبو باور کن تا مدتی پیش از این جشن ها همین بود و اثبات بنایی که بلند کردی  فقط بر باد ها تا تولد همه ی جوانه های تو پایدار خواهد ماند به اونا فک کن تو آرزوی بهار بودی این جوری فک کن که امروز کار تو هر صبح امید باز کردن هر روزه ی پنجره ها نیس

می دونم از اینجا به بعدش با منه دیگه تا حالا فهمیدی که خوراک این روزهای آینده ی من چیه...
چیزی به جز تنها خیال بهار چیزی به جز این آرامشی که برامون فقط بچه بازی باشه
سالی باشه تا غروری که شکسته شد لطمه ای که به آرزو وارد شد بر گردونده بشه .. از این حرف من می ترسی؟
  که فراموش  نکنیم...عشقی در دل نه در سر و دلیلی برای زندگی نه روزمرگی.. رویای در دست نه دور دست
***
آیین باستانی بهارجز این نیست...اصلا بحث تموم شدن حقه هامون نیس بحث  سر خواستن حس پیدا کردن یا نکردن یه جایگاه  خوب بین درختای دیگس
مگه خودت نبودی که می گفتی مگه ما درختیم؟ ما یه کم بیشتریم ...انسانیم
من تو بیشتر بودن شک نداشتم ولی تو الان خسته ی این روزهایی حالا بیا و ببین سرباز های تو
سر این دشت دارن پوتیناشونو واکس می زنن و ناخون هاشونو می کشن
و نامه به عشقشون می نویسن
یادته اسمشو می ذاشتی سر من پر خون می شود الآن تقریبا فک که می کنم  بچه ای هستم بیا و ببین همونم ولی یه درد توش  ندارم
 الان چیزی از اون بو کشیدن کم دارم
نمی دونم چه جوری نتقالش بدم و دنبالشم
بیا بیا بیا وسط
chun hamun tor shod ke dass hamuntori shod ke das 
boro kenar hich ki nis ....
rushanam kon ta bad
rushanam kon ta bad

paruye pa andakhte ghatreharo bepashun tu suratam
pepashun atre baharo
bahar umade
harkari  mige bokon
tangesh kon
lada di da
o OO o OO oo...
takuneh bede baby baby takunesh bede
 **
vase 120 sale dige ke bazam baad miat
bechin hah bechin hah bechin
ta vasat bia  BECHARKHUN un baraxesho
turn the me up turn the me up
lah lahlah lah
emtehANAM KON EMTEHANAM KON
hey... migi ...migam ...mige be khodesh marbute hal be khodesh ...be haal o haal o az khodesh  ta khodesh ze halo halo ta haal o gherghereha o ayande o pas hal che hal o ayande o pas ayane ha pas o pas ayandeha o pas hal o pas o pas pas
che ke che chi che  hal o ayande o che hal o haal o emtehanam kon emtehanam kon


تا آخرین ساعت ها احساساشو از سال ۸۸ نوشت

شهید بهار

تیکه های مختلف بو های بهار

ما از اون جا که نگاه هیز می کردیم شروع کردیم به چیز های زیبا. و پردازش ها ی موازی با هاشون ...تو حس های مختلف یک زن  شتابیه که برات امروز نفس رو بریده...همه ی اون بهترین روز ها یاد باد که تو برای یک بار خودت رو شناختی یه شناختی که من نذاشتم....این یه حقیقته..از روی استعاره ها ...آزاده باش با شروع امسال...ولی چیزی تموم نشده...نه ...به دانه ای فک کن که توی وجود توست.. خود تو و باید رشد کنه  فصل تازه بعد ابرهای اشباع نریخته ی خسته
دلم خیلی می خواس می تونستم به احترام همه ی زنگ هایی که شب ها و روز ها با شجاعت به صدا در آوردی قلوه سنگی بذارم  تا ببینی که چه قد  بالاتر می رفت
نشد..نشد که تو این حس عمیق رضایت رو به دست بیاری ..نشد که الآن دلت راحت باشه برای شروع دوباره...برای رخت باز نکردن از این زمستونی  که تو بعضی شبا با من فقط از پشت پنجره ی بارونی نگاش می کردی... سال سبز صبر و استقامته
صدای لرزش پاش می آت
به آرزوهات برس تو توان رسیدن بهشون رو داری نمی دونم دیگه چه جور توضیحش بدم الآن باور نمی کنی
عیدت مبارک

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

از جادوی بی ادعای نوشتن بر قافیه


بابا بازش کن...باز تر و بازترش کن
یا آن هنگام که خواص اسم یحیی را بی دریغ بر زبان می آوردند
دیشب صحنه ای  که در آن حذف شد را پرسیدم.
 نمی دیدم .
درد بی علاقه هایی که تولد دست به دست آیینه ها رابرف می ساختند...
امشب من خودم هستم.. نماینده ی یک نسل سرخوردگی و تباهی موجی که کسی  بی زبانی دندان هایش را نشمرد خواهان رستاخیز تمام خشکی های بی سابقه ای که فقط باد ها راز گشای رها رها رهاییشان بود
 بر پا ایستاده ام...
من بر آن تکه زمین این کویر یک خواهش بدهکارم...
مشکوک به ذات نیستم.
من در تکرار تکیه بر بادها امروز آواز نامشروط یک ترانه ی عامیانه ام...حدیث و حرص پرواز یک مار بودایی بر کرنش یک نی انبان...عرفان پیشه نکردم تا سیرتم سراب حرم سرای کوچه های بن بست فاحشه ها ی پیر گردد .
خواهشم دست کشیده بود روزی بر معرفت بشری ..
بینشی که کوه را چنان می شکافد که قناری از پرواز نغمه در می سازد. اشک نیستم که بگویی نغمه نیستم که بدانی دزد نیستم که ببینی.
دیگرآسان تر نمی گردد در عین حال برای خالصان پر اکراه تر .برای آنان که فکر می کنند که فکر می کنند.
قلم امروز محشر صغری ست نه از تولد ادبی نه از خواص آب ها نه از خلوت .از جادوی بی ادعای نوشتن بر قافیه  .ناقوس ها های و های می کنند.کمر به کمر اسمی را بر زبان می آورند:
پوچی ما از نهال بی حیای تو می ترسیم !

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

 in my eyes you ca do no wrong halamo bad kard, ya unja ke badesh gof shoja chiz neminvise, labkhand ru laba mishine ...az emruz be bad ham dobare injuri peid mikonam ke barnamae mizaram chan sa'at otobus gardi

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

دستان زندگی...درک

perception
az unja shuru shod ke yeki  ghanune vagheyii budane tahrire ehsas ro shkund o az farda ba abzare kasane digari ghahghaheyi penhani zade shod
agar injara makani benamam ke hameye didani ha arse peida mikonand
derakhtha az  gel chang mizanand baraye asemani ke ar atashe ghoghast.ke kur suye gha're chahist.. varagh ha ra ke barg mizani hanuz zamin shekve mikonad az chistie khejalat.omidvar mishavim
dark az ehsas az sa'atha sa'atha mohr mikhorde be barge kashtiye yek tarafeyi ke baraye hamle kaghaz ruz beruz sangintar mishavad,tak sarneshinash bi hozure ruhe cheshmhaye ashena darya ra faryad
mizanad

mikubad pelkha ,misorayad sarma,mibandad balhaye parvaze faje'era
bekub,besora,beband
kasi lab tar kard be avaze dohol,be raghse chubake pesarbaceye shahr be lake parhaye tootie shirin gushte sokhane tajere ghods .perception baraye digaran az fateheye ruhe ehterame amiane gor gereft,dur shod parvaz kard ...
...cheshhaye kamelan baze baste inbar lakh lakh.. keshan keshan ...lahlahe zanan...be khonyagarha andishe mikonand
del inja minevisad man az hameye shoma ari hasam
,


پرسپشن
از آنجا شروع شد که یکی قانون واقعی بودن تحریر احساس رو شکوند و از فردا با آلات کسان آشنایی قهقهه ای پنهانی زده شد..من..
اگر آنجا را مکانی بنامم که همه ی دیدنی ها عرصه پیدا می کنند می بینم
درخت ها از گٍَِِِل چنگ می زنند برای آسمانی که در عطش غوغاست .که کورسوی قعر چاهیست..اما
ورق ها را که برگ می زنی ...هنوز زمین شکوه می کند از چیستی خجالت .امیدوار می شویم
درک از احساس ساعت ها مهر خورده به بلیط کشتی یک طرفه ای که برای حمل کاغذ روز به روز سنگین تر می شود..تک سرنشینش بی حضور جسم چشمهای آشنا...دریا را فریاد می زند
می کوبد پلک ها...می سراید سرما..می بندد بال های پرواز فاجعه را
بکوب بسرا ببند
کسی لب تر کرد به آواز دهل به رقص چوبک پسر بچه ی شهر.. به لک پرهای طوطی شیرین سخن تاجر قدس.
پرسپشن برای  «دیگران»از فاتحه ی روح رومی احترام عامیانه گر گرفت.دود شد. پرواز کرد.
چشم های کاملا باز بسته لخ لخ...این بار کشان کشان...له لهه زنان...به خنیاگری از تبار گل اندیشه می کنند خیالتان راحت.دل اینجا می نویسد :من از دستانش عاری هستم

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

vagueness on intractable conflicts





we know how to criticize and correct all equivocations. Indeed,it is proved that every natural language is self-disambiguating in the sense that each has all the resources needed to uniquely specify any reading one desires.we know how to criticize and correct all equivocations. Indeed, every natural language is self-disambiguating in the sense that each has all the resources needed to uniquely specify any reading one desires

first of all since every species is vague,every term goes cloudly at its edge
.

In contrast, an ambiguous word has its ambiguity directly — simply in virtue of having multiple
 eanings.


Ambiguity and vagueness also contrast with respect to the speaker's discretion.


vagueness 3 ta aspect dare contextualization and

Supervaluation

 and many valued logics...
vhadafe ma ine ke begefim vaguness chejuri komak mikone be janbeye ravanshenakhtie ghazieye daeling critical psychiatric cases

The challenges for the contextualist is to find enough shiftiness to block every sorites argument.


rphilosophers argues that "borderline applications of vague predicates are neither true nor false, but rather are instances of "truth value gaps". He defends an interesting and sophisticated system of vague semantics, based on the notion that a vague predicate might be "made precise" in many alternative ways. This system has the "consequence that borderline cases of vague terms yield statements that are neither true, nor false.
,

many-valued logic

the many valued rule of disjunction is to assign the whole statement  the truth value of it's highest disjunct,as philosophers any person in react to case of "tall man" cannot sincerely assert that you are tall and  cannot sincerely assert that you are of average height. But  can assert the hedged claim ‘You are tall or of average height . here we inted to claim latent attractors sometimes becomes the reflexion of the person in chosing the arbitrary meaning pas janbeye tashkhise attractorha ham dare in vagueness


  eventhough some philosophers some think  vagueness is a form of ignorance,tuye intractable conflicts shoma az vagueness estefade mikonid ta  dargirie ehsasie taraf ro pak konid ya refresh konid .ruye ye masire trajectory (gozareyi)be ye attractorhayi nazdik mishid be in ravesh dar eine hal dargire tanha attractorhaye ghadimi nemishid a
***


Epistemicists explain the rise in assertibility by the increasing probability of truth. Since the addition of disjuncts can raise probability indefinitely, the epistemicists correctly predict that we can hedge our way to full assertibility. However, epistemicists do not have a monopoly on this prediction.


chejuri vague conditions be kashfe attractorhaye nakhodagah komak mikone??
nemitunim begim har jahatgiriyi tuye erayeye ye jomleye mobham va tasmimgirie farad latent attractorha (attractorhaye nakhod agah)ro moshakhas mikone,in ette;a'at ro be tore daghigh bayad az tarighe raveshhaye ravan darmanie digeyi mese sarnakh tadayie azad tafsire roya nam borde shode dast yaft

using ambiguous when one wants to get an information from attractors by the person's reflex the negative aspect of ambiguous word works as a reppeller and the othere half does not affect.


wbaraye avaz kardane sharayete fard we have to near by the attractors ,noghate zini va noghate dafe be ham va nazdik konim so


nobel nemidan biam begam attention defficiencies haro ba nazdik kardane ye attractore masnuyi treat mikonan


repellers in dynamical systems ar points that trajectories(here gozareha) extract,here repeller are cases where mind diverges before a time to decide
vague conditions(like sarcasms or etc.)mitunan be dalile arzeshgozariyi ke ruye comparisons mikonand be onvane noghthaye zini (state hayi ke trajectorihaye gozareyi az yek taraf be an jazb shode va az tarafe digar daf migardand)...tashbih beshavand

NEARING BY THE ATTRACTORS :for making it senseyou can assemble a vague sentence with one meaning related to a specific attractor and anothere with your intended attractor thats what poets do a lot.



....

such phenomenon happens in vague cases
.


key:**









۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه



man khahane sarafrazio sarzende budano shadie bi andazeye to am..hich jur nemikham be birahmi nesbat dade besham...chera vahgean,nemigam tuye delam hastio ina, na ye nafase amigh bekesh, poshteto mohkam kon, kamkam






yatasmim haye ajulane nemigiram..man bare goftane joz baraye haghighat ra
nemikeshidam

zendegi modatist inja rakht baste safar karde be in khabarhaye khubi ke mikhahi amma
beza joz rast chizi nagam.. khabaraye bad, kash bahse khianato be ye jayi miresundim kash man dobare sor'atam khub mishod, yadete gofty yani heset nesbat be un adam aghyir nakone o budanesho hes koni aslan mage mishe bavar kard ino ye dafeyi tasmimi dar mroedesh begirim?






inoke zabunam kalamehayi farar mikonand,be sokut dar amadand amma midanam mardha jurre digari az inja be badash ra tarif mikoannd shayad faratar az kheili zanhaye digar
dele zan budan ro tajrobe kardam


,ghabl azinke bandhaye delam ba zabanam hamgam nabashad dad inbar dasthaye man ra gereft o be ghollehayi bord, nemidanam ba che aghazi mitavan jobrane chizhayi dasht ke neshanash kard



nemidunam hanuz az koja baad shuru konam...ostad mikham, model na, dast mikham,kerkere na,vali inbar panjareyi fagat 
yekbar az royaye aramesh
,hamuni ke bayad misakhtam,hamuni ke didam
kash to ham budi vali bedan atta jaye man ham inja nis nemibinam, ghorbat daram

perfection, tamamiat,hesesho dobare mikhaham, aknoon doreye barvari na bahrekeshi forsati ast
baraye harkas ke jaye ma bud
reghbate tamamo kamale didan
na
az oryaniha cheshm pushidan

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

آینده تغییر کرد


راوی قضیه ی نخطه نخطه نخطه نخطه های جالبیست.پیمانه هایی که دشت به دشت روی هم پر و خالی می شوند تا پیام بالا دست به دست موم سینه گردد
جلوتر پیمانه ها به سخن کردن نمی آیند بعد یک دم مغالته عزا دیگر رخت بسته.قدم می زنیم در سرتاسر اتاق...دیکته می کنم من تن نمی دهم.دسته دسته نیروهای تکامل نیافته ی وحدت به هیبت راسخ از هاله ی من عبور می کنند فاصله بگیرید آن یکی در پس ابهام پاورچین من را از این تاریکی تا بیرون می کشاند. دیگری نه.بر خط های حامل سکوت کردن بی فایده است.این قدر که تمام نقطه های زینت آب دیده می شوند.خود دیگر نمی داند هنوز لب هایم بی تاب
به شمردن می جنبیدند.پیکری اسم سرِّی کنار گوشم زمزمه می کند واز دور فریادت به گوش می رسد:آی این من هستم...ِاَِستم..ستم
به پیاله ای ارجاع داده می شوم.ما یملکمان با بوییدن مشامی از دور پودر می گردد.بی اندازه خود آگاه بودنش با این پا و آن پا دستش کار می دهد.می شنوی در همه ی فضا رادمان پخش شده.هنوز حباب درون خالی تم ها یکی در میان بزرگ می شود اما سلطان میانی کارزار با تکیه به سبیلش قلندر ایستاده
( درست قبل از اینکه تای نامه ام را باز کنم در سکوت سنگین برف ها پشت سرم راه رفته و نرفته را خاشعانه می پایم)تک گذر می خورد.. تک انتظار مرا غریبه با ردای قهوه ای تنش مخفی به نشان صور الکواکب در دم برآورده می کند پیاله می شکند.مهمان دل من هستیم.زمین یک دست تا سقف سفیدی کوریست..چراغی درون دلم را خاموش تر می کنم..از نرم ها جدا..زیرکانه زخمه به چنگ حاکم می کند:
شما دو..دست هایتان را ببندید.و محو می شود.به اشاره ای هلال هلال بر پیکره ی چوبین با ما تراشیده می شود.می گوید برای اولین ها ساعت نمی زنم.برای دیدنش سر بالا می کنیم.در صورت حساب عصیان به حال آورده شد.اضافه می کنم هنوز ساعت نخوردیم.


ادب می کند زمین نیاز به کسی ندارد که هنگام دیدن زیبایی بگوید این اوه زیبایی..
رو می کند به برادر از آغوشش داده این بار با من از خودم سخن می گوید....
با هیچ پای موج ها را می کشاند تا دست های آینده زیر من رویان گردند...بر عکس همسایه از بس آبدیده که قطرش ویران می شود.چراغ حرم سرا را دیده.به زدن بشکنی برپا می خواهد.فقط یک بار قبل از اینکه برود می گویم این بار از رنگ لب می خواهیم...
ما هنوز....

آینده تغییر کرد


راوی قضیه ی نخطه نخطه نخطه نخطه های جالبیست.پیمانه هایی که دشت به دشت روی هم پر و خالی می شوند تا پیام بالا دست به دست موم سینه گردد
جلوتر پیمانه ها به سخن کردن نمی آیند بعد یک دم مغالته عزا دیگر رخت بسته.قدم می زنیم در سرتاسر اتاق...دیکته می کنم من تن نمی دهم.دسته دسته نیروهای تکامل نیافته ی وحدت به هیبت راسخ از هاله ی من عبور می کنند فاصله بگیرید آن یکی در پس ابهام پاورچین من را از این تاریکی تا بیرون می کشاند. دیگری نه.بر خط های حامل سکوت کردن بی فایده است.این قدر که تمام نقطه های زینت آب دیده می شوند.خود دیگر نمی داند هنوز لب هایم بی تاب
به شمردن می جنبیدند.پیکری اسم سرِّی کنار گوشم زمزمه می کند واز دور فریادت به گوش می رسد:آی این من هستم...ِاَِستم..ستم
به پیاله ای ارجاع داده می شوم.ما یملکمان با بوییدن مشامی از دور پودر می گردد.بی اندازه خود آگاه بودنش با این پا و آن پا دستش کار می دهد.می شنوی در همه ی فضا رادمان پخش شده.هنوز حباب درون خالی تم ها یکی در میان بزرگ می شود اما سلطان میانی کارزار با تکیه به سبیلش قلندر ایستاده
( درست قبل از اینکه تای نامه ام را باز کنم در سکوت سنگین برف ها پشت سرم راه رفته و نرفته را خاشعانه می پایم)تک گذر می خورد.. تک انتظار مرا غریبه با ردای قهوه ای تنش مخفی به نشان صور الکواکب در دم برآورده می کند پیاله می شکند.مهمان دل من هستیم.زمین یک دست تا سقف سفیدی کوریست..چراغی درون دلم را خاموش تر می کنم..از نرم ها جدا..زیرکانه زخمه به چنگ حاکم می کند:
شما دو..دست هایتان را ببندید.و محو می شود.به اشاره ای هلال هلال بر پیکره ی چوبین با ما تراشیده می شود.می گوید برای اولین ها ساعت نمی زنم.برای دیدنش سر بالا می کنیم.در صورت حساب عصیان به حال آورده شد.اضافه می کنم هنوز ساعت نخوردیم.


ادب می کند زمین نیاز به کسی ندارد که هنگام دیدن زیبایی بگوید این اوه زیبایی..
رو می کند به برادر از آغوشش داده این بار با من از خودم سخن می گوید....
با هیچ پای موج ها را می کشاند تا دست های آینده زیر من رویان گردند...بر عکس همسایه از بس آبدیده که قطرش ویران می شود.چراغ حرم سرا را دیده.به زدن بشکنی برپا می خواهد.فقط یک بار قبل از اینکه برود می گویم این بار از رنگ لب می خواهیم...
ما هنوز....

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

madar bozorg digar hadaf goriz nist

madar bozorge ghable raftan faghat gof/t
bim dad az maskharebazi shodanesh, bim dad az namayeshe yek taraafe shodan, mese dafehaye ghabl,gand bezane, yeki az hamin ruza  safheye in faalname ro  baz kard
barayam,vasate dast behesh goftam man ye tafavote asasi kardam
man ostokhanhayash ra be bad sepordam.

 har vaght tavanestand  befahmand che chizi az dast dade and,be hasrat mioftid,bar
zamani ke  pishbini mikardam
seda dadam ke piche haye akhare teye masiram
nafahmidam che kasi bejayam gof dahanam hanuz baz mande ,che ghadr zaman inruzha dar towsife zehne man kond kham migozarad
 madar bozorg goft,va jaruyash ra be daro divar
zad
sedaye davidane mushha az sarasare ghal'e boland bud