skip to main |
skip to sidebar
کسی هر بار آن جا کتاب های مارکس را جاسازی می کند
پس سروش در زندان قرآن نخواند... اخباری با هزار اسم و ناشناس در آن جا روسی آموخت...به سلامتی چیز های خوب.. به سلامتی چرخه ی ایده ...به سلامتی کرنش ،رهایی،پرش
جدا از ما ،جنبش یک دست سلول ها، ظلم تباهی با بی خبری از ثانیه ها ...
همیشه الگو ، پیرمرد درعرض سالن همیشه گذرا!دوان دوان
در گوش به یاد دیواری که از رویش می شد پرید می زنند:...
خیال لحظه به لحظه واضح می شود،اصطکاک دست به پرچم،نفًس،پرچم به پل..
نفًسپل به گرما...
در آرزو ی پرواز های خیابانی...خاطره های اولین ها ها کردن دسته جمعی ،دانشگاه- صحرا
در جستجوی غرش سقف آن پیرزن روستایی دم سحر
مزه ی آن نان وشربت برای دخترش،مزه ی آن لب بسته به هزار سودابه امان خدا. احترام قراردادی خودمانی ما... از او به امان خدا
۱ نظر:
پرچم و پل حرکت های پارکور اند
ارسال یک نظر