۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

اگه به زحمت چیزی مطرح می شه نباید باد ببرتش...کارای اونو که تو تست فهم یادت هست؟
من فقط شومن بودم،اجحاف این بود که عادت پیگیری رو هم از سرش انداختم،می تونه بگه واسه این مقوله ی همه جانبه فهمیدن پچی لازم داریم؟از اون مضحک تر اینه که فک می کنه همین که الان پسره این رو گفت یعنی راه حلشو بلده و اعتماد به نفسو می بینی؟یه بچه ی شیرخواره.
*****

برای یه نفر نوشتن تا رها نوشتن،حس تازه ییه چند وقت می شه که از خواب بیدار نشدی،آب بپاشی تو صورتت ، خودتو نگاه نکردی؟ولی هر بار با نفرت از اونی که هستی.و این که ببینی خوبی اینجا چیه و به خودت بگی من اینو نداشتم رزمآهنگ کلید می خورد ،از خودم بدم بیاید تا محکمتر یادش بگیرم.ولی نه اون تو نوزادیه که تازه داره بزرگ می شه. من باید یه کاری کنم برای همیشه اش.
****

یه راه اینه مقدمه چینی کنی برای حسی که می خواهی به اون برسید.حتی آن.چیزی که تو کلمه ها نیست.
سحر شده.خیلی سریع در کسری از ثانیه باید.یک لحظه می آت موقعی که داری دنبالش ی کنی.هیچ کلمه ی واضحی تو ذهنت نیست.این مقوله ها مثله تیکه های شیشه رنگی می مونن.می خوایم یه مدت پرونده ی درونگرایی رو ببندیما استثنائا می نویسیم.نوشتن و مدام نوشتن چرا یه اشتباه بزرگه؟
خلی وقته می خوام به عبارت "زن شد" حمله کنم.تو چی دیدی؟چیا فهمیدی؟ولی نه اگه بهتره،خودتو درگیر قالب بندی زوریش نکن.همیشه توقع نداشته باشی که برای هر بسته ی زحمتی که کشیدی یه بسته ی خیال راحت بگیری.تو تونستی پشت یه مرد بایتسی. شما همه ی شما را می گویم.با یه نیت پاک برای کسی که باید می بود،بجنگه ،برسه.کاری کردی که همه ی اونایی که می شناسن و نمی شناسنت،باید تحسینت کنند.آنها مثل نمی بینند و نمی خواهند بپذیرند.اگه زن بودن اینه ،آره تو یه بار موفق شدی،تا یه جای خیلی خیلی یزرگی موفق شدی... ولی چه که حال و روز خودت این را نشان نمی دهد.

می گه باید بزنم به خون بکشمت، تا بادها از کله ات بیفته.

هیچ نظری موجود نیست: