۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

making sense his character

اون موقعی که من تو دانشگاه باهاش یه کلاس مشترک داشتم....ماشین 1و 2 درسیه که-خواهش می کنم اول حرفم رو قطع نکن- باید همه ی ما پاس می کردیم.یکی به هم قطارم می گفت با بل بل زبونیات.مال اینه که از ماشین فرار کردی گرفتن این ها هس که کافیه که همه ی انگیزه و آرزو های کودکی رو فراموش کنی
نمی خواهم به به و چه چه کنم یا که گوش های خلوت اضافی رو ماله بمالم.قصد دور برداشتن هم ندارم.
.
رسم این بود که استادای ماشینی تا می تونن کلاسو ببندن به بار لطیفه های الکترو مغناطیسی شون .. حوصله نداری می دونم ولی خواهش می کنم خواهش می کنم این شروع رو تحمل کن
یارو دیر اومد و از بعد این که وارد کلاس شد محترمانه زد تو کار خوندن اسم کس به کس گوشهای بی صحاب حاضرین و لطیفه ی ماشینی باهاش ساختن...یکی که ته فامیلش پسوند فلان ده رو داشت
قربانی شرمنده زده ی این بود که تو دهشون حتما چاهی هست برای بالا کشیدن آب –تحملش واسه من سخت بود-و باید دقت کند که این ماشین الکتریکی هست که این کارو واسه ی پدرش می کنه
شکر خدا دیگر ان قدر منصف شده ام بتوانم چیزی که می شنوم را عینا نقل کنم.
نمی دونم آخرین اسم خود لعنتی حلال زاده ش بود یا این که بعدش کلاس تموم شد.......
(پشه های خیالی هوا را با مشتش لوله کرد) : من حرف دارم.
.استاد من از برق بدم می آت واقعا متنفرم-( ادای گریه ی ضمختی در آورد که زیاده روی بود)-استاد مثه افسانه ی سیزیف می مونه
الان با قائده یی که استنتاج میشه یاید بپرسین پس چی دوس داری؟(باور نکردنی بوداز اول کلاس من -غیر از عکس اون میمون معروف در حال تفکر- هم چین ژست تصنعی یی رو جایی ندیده بودم).پس من بهتون می گم . روانشناسی ...( خیلی خونسرد ریشه پوست کنار انگشت هاشو با دندون می کند و به هر لایه با دقت نگاه می کرد)..(.با این که لرزش دستهاش بیشتر از حالت عادی بود)....و قصد دارم تو این ترم روانشناسی رو به درس ماشین های الکتریکی مرتبط کنم..(.بعد خودش خنده زد یه خندهی بلند.ابلهانه) یه لحظه!تموم نشدم! ایده ای هم دارم:شمااول جلسه تعریف کردین ماشین الکتریکی چیزیست که انرژی الکتریکی رو به انرژی مکانیکی تبدیل می کنه..بدن انسان هم ..(.استاد انگار پشیمون شده باشه تا کشش بود قدم می زد)... پالس های الکتریکی بینایی یا شنوایی رو می گیره و به انرژی مکانیکی دهن و دست تبدیل می کنه.خیلی از آدمها ماشین هستن ...( این وسط استاد یه چیزایی زمزمه می کرد. .گستاخی رو اعلا کرد:) شما خودتون چند درصد ماشین هستید...( شانس آورد استاد نا اهل نبود . باز اگه صد تا کارد هم می زدی- صدای کفشش حتی بلند شده بود-در نمی اومد)....تو چی؟ من ؟ من دلم شاده... بعدش هم چیزی جز من و من هاش در مورد این که فقط تدریس براش این جوریه ویعنی می خوای بگی من دلم شاده؟و هیچ کس طبعا ماشین نیست در نمی اومد
بقیه شو ....

هیچ نظری موجود نیست: