۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

می تونم یا نمی تونم

ارزش کلامی فکر کردن حرف زدن و نوشتن من نزول پیدا کرده.. که می تونه به دلیل همیشه حالت های تکرار نشده رو انتخاب کردن باشه که چون ناگهانی وارد عرصه ی تقاضای دایمی شدم ...خوب موب ها رو همون وسط های کار تموم کردم...الان چیزی که در خاطر خواهد ماند همان کالاهای سری آخر منه...وضعیت مکدریست .کاری که می بینم بقیه می کنن اینه که می زنن تو خط بچگی و خودشونو یک کنجکاو هوس باز مشتاق جا میندازن...کار دیگه یی که بعضی ها می کنن اینه که می رن سراغ چیزایی که قبلا ازشون نمی فهمیدن مثلا گوش دادن به موسیقی جازو زدن تو خط اون ها.کاری که من می تونم بکنم اینه که نذارم حجم زیادی از مغزم مشغول بشه که این با عمل تحقیرو دید افاضانه میسر می شه یا می تونم اصول بنیادی یی رو برای انتخاب هام برقرار کنم...که اونم از روی دل سیر نمی شه...
و یه چند تا حالت دیگه که به ذهنم نمی رسه ولی احتمالا تقویت بدنی شدید می خوات

هیچ نظری موجود نیست: