۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

می خوام اینو داد بزنم ...

alan modaat hast ke arezoo mikonam ye ruz sob ke az khab pa misham o miam donbalesh... rafte bashe,
rafte bashe bedune inke hich nameye khodahafezi ya yadegari gozashte bashe, bedune hich marasemi... bedune inke az man khaste bashe ghafieyi besazam ba marasem ba zajr, mese tamame in moddat...az khodam ruz beruz gozasresh bedam
eshtebahi shod unam saf amame , tami ke daht hame chi arum hamuntori ke bayad bashe beshe. name neveshtam ke bemunim,bemunim haminja o birun narim,ya nameye man post shod hamunshabi ke kheili az nameha post nemishod,va unshab mese khar ehsasatam ru ehsasatam ru ehsasatam ehsasaty shodand...khodaya khodetyeghafieyi inja bezaar ba cheshme basirat ke theme tamum kardano akhare in name ro tamum kone.
الان مدت هاست که آرزو می کنم یه روز صبح که از خواب !٬٫!٪﷼٬!<؟؟<>:٬؛پا می شم و می آم و می آم دنبالش...رفته باشه.
رفته باشه بدون این که هیچ نامه ی خداحافظی یا یادگاری گذاشته باشه و بدون هیچ مراسمی ...بدون اینکه از من خواسته باشه قافیه ای بسازم و با مراسمش و با زجر و زخم روح..‍مثه این مدت...و بدون این که از خودم روز به روز گزارش بده.
اشتباهی شد.اونم همون موقع که همه چیز آروم همون طوری که باید باشه بشه..نامه نوشتم که اینجا همین جایی که هستیم دیدنی هست یا این که همون طور که به نظرت می رسه خیلی ها می مونن.مثه بارها و بارها تصادف دیگه.ولی اون شب احساساتی شدم. قافیه ای اینجا بذار..نه این دفعه خودت برای خودت بذار که تموم شدن این نامه رو...

هیچ نظری موجود نیست: