۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

پیرو

یکی پشت درخت ها از پشت من اومد بیرون .. خانه دانیه!!!...این موقع شب که هیچ کی نیست اینجا چی کار می کرد ؟پیپر نداد و عمدا کاری کرد دانشگاه اتاقشو گرفت و عذرشو بخوات .همه ی امضا هایی که شاگرد های درجه یک ریاضی جمع کرده بودند.علی رغمش رفت.
یه بار سر ریاضی یک ازش شنیده بودند قبل همه ی این ها ده ماه تو صخره ها زندگی می کرد و خودشو تو موج ها خیس ...حسی می گفت بهم اون دوباره برای هم چین کاری رفته بود..
جواب سلام نداد و گفت تو این جا هم ما رو ول نمی کنی؟
تو نور خیلی شکسته بود..گفتم ما به یادتونیم هنوز...
ببین با هام صحبت کنی من هیچ دلیلی ندارم که جواب بدم...
اتفاقا همین الان الان به فکرتون بودم.
ببین وایسا یه چیز فقط بهت می گم ...
نه نمی خوات بگین من گوش نمی دم... من گوش نمی دم و کج کردم
برای کسی که هیچ ارزشی برات نداره وقتت رو تلف نکن...
برای کسی که چی؟
برای کسی که ارزشی نداره هیچی وقتتو تلف نکن.
دو(با انگشت ) هر آدمی می تونه دوبار تو زندگی خود کشی کنه..من می دونم
برو بابا...صورت خط دارش رو کج کرد . رفت.

هیچ نظری موجود نیست: